در سکوتی که به اندازه ی
دریای چشمان تو بود...
انجا که گونه هایت ،
خیس از تبسم غم بود...
مردی،
بادبان قایق عشقش را
به شوق لبخند دوباره تو
به دریای چشمانت سپرد.
کاکتوس
پانوشت:
تقدیم به مهسا و مهساها و شاید خودم
به امید روزای خوب
چند روزه می خوام بیام و شروع کنم به نوشتن
اما ...نمیشه که نمیشه
تا اینکه امروز یه دوست قدیمی بعد مدت ها بهم
پیام داد و گفت :
هنوزم پیش اون .. .... میری؟
همون که همیشه باهاش لواشک میخوردی
بهش گفتم نه و .....
گذر عمر ما رو ببین
به دنبال راه نجاتی
در میان گیسوان تو می گشتم
ای دریغا ،که گیسوان تو
تمام بود و نبود مرا ربود.
کاکتوس
پانوشت:
روز دختر مبارک