کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

صمد بهرنگی


به یادت شبی دل به دریا زدم

به دشت نگاه تو ماوا زدم

از این عاشقانه چه در من شکفت

که اسان دمی پشت به دنیا زدم.

اهنگ عاشقی  

نظرات 8 + ارسال نظر
مهسا و خسرو دوشنبه 18 تیر 1397 ساعت 11:37

. . سلام .
. شبی بود برفی. هوا سرد بود و کولاک بهانه‌ای برای با هم
. بودن. زیر چترم تا پایان کوچه همراه شدی. کاش هوا همیشه
. سرد و برفی باشد تا من و تو، بهانه‌ای برای با هم بودن داشته باشیم . [گل][گل]

سلام
ادم دیر متوجه میشه که با هیچ کس نباید زیر یه چتر بره ..دیر

مهسا و خسرو یکشنبه 17 تیر 1397 ساعت 11:33

. . سلام .
. . در این جادة دوسر سوخت ، چشمانم نظاره‌گر گامهایت هستند
. چه آهسته از میان قاب نگاهم دور می‌شوی. کاش وسعت این
. نگاه به اندازة تمام گامهای نرفته‌ات بود.نمی‌دانم... نمی‌دانم
. آمدنت را حیران بنگرم یا رفتنت را مات . [تعجب]

متاسفم
چیزی نمی تونم بگم

مهسا و خسرو شنبه 16 تیر 1397 ساعت 10:03

. . سلام .
. گریه می‌کنم روی کاغذ سفید خاطراتم... و تو چه آرام قدم میزنی
. خیس می‌شوی !! و صفحه زندگیم تو را در آغوش می گیرد و با
. تو مچاله می شود . . [تعجب]

نوشته هاتون زیباست
ممنون

خسرو . و . مهسا سه‌شنبه 12 تیر 1397 ساعت 10:41

. . با صمیمانه ترین درودهایم .

. لعنت به تو! دلم را می‌گویم که حرف آدم سرش نمی‌شود !! [نیشخند]
.. هر که از راه می‌رسد دل به دلش می‌بندد!! . [تعجب]

مهسا و خسرو دوشنبه 11 تیر 1397 ساعت 12:08

. . با صمیمانه ترین درودهایم .
. افکارم هر لحظه به نقطة تبخیر خود می‌رسد در جیوة چشمان تو
. لحظه‌هایم هر لحظه رنگ می‌بازند با لمس دستان سرد تو
. نفسهایم هر لحظه بند می‌آیند . بند بند نفسهایم را به نگاهت .
وصله می‌زنم... تنفس مصنوعی می‌خواهم. . [تعجب][خنده][خنده]

مهسا و خسرو یکشنبه 10 تیر 1397 ساعت 10:02

. . با بهترین درودهایم .
. کاش میدانستم اکنون در چه حالی هستی ؟!! تو آیا عاشقی کردی بفهمی
. عشق یعنی چه ؟؟ نشستی پای اشک شمعی گریان تا سحرگاهان ؟؟ .
. هلا ای نازنین مردم به روی بام هاتان هیچ دانه میریزید ؟؟ تا کبوتر بچه ها را
. زندگی شیرین و خوش آید ؟؟ تو اصلا دیده ای آن کودک گریان همسایه ؟؟
. آیا هیچ می خندی ؟؟ . صدای خندهایت را دلم شاد است !! . . [گل][گل]

نشستم پای اشک شمع

مهسا و خسرو پنج‌شنبه 7 تیر 1397 ساعت 11:04

. . با درودی صمیمانه
. باز غروب از راه رسید . با همه ی دلواپسی هایش
. و خورشید به امید فردا دستی برایم تکان داد !!
. و ماه با چهره ای تابان . آرام سلام کرد .
. صدای بغضی میان حنجره ام شکست . و اشک هایم
. جاری شد !! آن زمان بود که یاد تو در صفحه بلورین
. ذهنم را حس کردم . . یاد تو و اشک های من . . .

مهسا و خسرو چهارشنبه 6 تیر 1397 ساعت 10:16

. . با درودی صمیمانه .
.
. حرفی نگفته ام من کز تو نگفته باشم
. جایی نرفته ام من تا بی تو رفته باشم
. رنجورم و خموشم از درد خلق بجوشم
. شعری نساخته ام من کز خلق نگفته باشم

. بس کودک یتیم هم در آرزوی مادر
. این آتش جگر سوز بر دل نهفته باشم
. با کس مکن درشتی شاید دلش شکستی
. ای وای من خدا را یک دل شکسته باشم

. در آستان دادت اشکم بود گواهم
. گو در بگیرند از من روزی که خفته باشم
. هر شب در آسمان ها استارگان گواهند
. تا صبح روشن مهر یک لحظه خفته باشم . . . [گل]
...............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد