کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

سفرنامه ...



خوب جونم براتون بگه :

پنج شنبه بعد از ظهر راه افتادیم به سمت مقصد ...

تو راه قبل از اینکه ابادی تموم بشه نگه داشتن تا

خرید ا رو انجام بدن .ما هم از فرصت استفاده کردیم

و یه چایی بسیار خوشرنگ در استکانی بسیار زیبا

میل کردیم .خوب اینم بگم که چشممان این استکان

 را گرفت و با اینکه صاحبش سه تا از ان ها بیشتر

 نداشت ،دوتایش در سفر از دست رفت .........

در اخر سفر من استکان قید شده را از ایشان گرفتم ...

هوووورررررررررررررررررررررا ااااااااا


 

ادامه مطلب ...

...




در گلو می شکند ناله ام از رقت دل

قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست

سایه (هوشنگ ابتهاج )


پنجره ....



پنجره  را باز کن .....

شاید ان بیرون،در پس نگاه پنجره ،

 درختی خیال سلام به تو را داشته باشد ....

پنجره را باز کن

شاید پرنده ای آن بیرون دلش بخواهد

 تنها برای تو اواز بخواند  .....


  ادامه مطلب ...

قصه گو !!!


این روزا تبدیل به شهر زاد قصه گو شده ام ...

شهرزادی که هرشب برای پادشاه شروع میکنه

 به قصه گفتن ...با این تفاوت که

شهرزاد هزارتا داستان داشت و یه پادشاه

اما من یه قصه دارم و هزار تا پادشاه ....


  ادامه مطلب ...