کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

بیخیال


خوب این چند روزه متوجه شدم.............

باید خیلی بیخیال تر از این حرفا بود!!!!!!!!

همون دوستانی که میگفتن خاموش میای و خاموش میری

حالا خودشون خاموش میان و میرن ...پس بیخیال

همون دوستایی که میگفتن یه وب بزن تا از دست خصوصی

نوشتنا راحت بشیم حالا دست از خصوصیا بر نمیدارن و

یه روزی دلشون واسه خصوصیا تنگ میشه ...پش بیخیال

تازه فهمیدم امارگیر چه چیزه مزخرفیه و خوش به حال

کاکتوس بلوگفایی که امارگیر نداشت

اصلا واسش مهم نبود کی میاد و کی میاد و واسه چی میاد

دلم برای اون کاکتوس تنگ شده ...پس بیخیال

بیخیال دوستایی که هر وقت خواستن رفتن و هر وقت

خواستن ساده و اروم برگشتن

کلا بیخیال 


پانوشت :

بیخیال این دنیا و رقص نورش

نظرات 11 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 11:41 http://1nicegirl8.blogsky.com

مرسی قشنگه

خواهش
قابلی نداشت

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 07:10 http://1nicegirl8.blogsky.com

خوب منظورت چیه بگو بفهمم

دیگه مهم نیست ماهی
خودت گفتی یا باید بیخیال بود یا گلایه کرد
گلایه بسته
بهتره امروزمونو یه جور متفاوت شروع کنیم
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRhXXGyZApfEg5AzxaygPTxl5ylyasxi0LRzc0vw0gvE6sNHZBMXgGnpnuP
خیلی قشنگه
برای شومادوست من

سپیده 21 دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 01:12

اوهوم منم امیدوارم
یه هیجان خاص میخوام
یه اتفاق خوب
یه چیزه جالب
نمیدونم
یه برنامه ی خیلی خوب میخوام
که از اون لونه بیام بیرون
شاید یه شوک خوب
شایدم یه اتفاق غیر منتظره
یه چیزی میخوام که حالمو خوب بریزه بهم.
شدیدا به هیجان احتیاج دارم
میدونی کاکتوس میترسم بخاطره
این خواستن کار دست خودم بدم
میترسم یه کاری انجام بدم که
بعدا عواقبش خودمو و آینده ام رو داغون کنه
نمیدونم چی بگم.
گاهی عجیب فکرای بد به ذهنم میرسه
فکرای بدی که اگه بهت بگم کلی دعوام میکنی
خودمم میدونم بده ها
ولی خوب ...

اوفففف
چقد سخته یه چیزی رو بخوای که غیرِ معقوله.
اما دل و حواست بگه اون اون اون .

کاکتوس ببخش که تلخم .

خوب فکرای بد مساوی با اومدن کوسه ها
یادت که نرفته
خودت میدونی و کوسه ها
اون دلتونم خیلی شکر زیادی خورده
نبخشم مثلا شیرین میشی؟

emasis یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 23:53

کاکتوس ظاهرا" خیلی حرف برای زدن داری که نمیگی
درسته؟

هعی

دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوش‌بو، که روی شاخه‌ی نارنج می‌شود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شب‌بوست،
نه، هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.

سهراب

سپیده 21 یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 15:52

باشه بعدا حرف میزنیم

خیلی وقته ساکتم؟؟
نمیدونم چرا.
قبلا اینجوری نبودم
اما شاید دلیلش خستگیه بیش از حده.
باید درستش کنم
منم این سپیده رو دوس ندارم.
قبلا وقتی از خواب بیدار میشد
همش آتیش میسوزوند
شیطونی زیاد میکرد
الان خیلی تو لاکه خودشه.

امیدوارم زودتر از لاکت در بیای

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 14:45 http://1nicegirl8.blogsky.com

والا من اول توقع نداشتم اینقدر ازم توقع شد ک خودمم توقع شدم حالا بازم بی توقع شدم
گرفتی چی شد دوست من؟
خودت یه بار گفتی حرفی نداری نمیای وبلاگا خب امکان نداره بعضیا هم حرفی نداشته باشن؟
تو این دوستی وبلاگی مشکلات و سو تفاهم هایی پیش اومد ک مسببش خودمون هستیم یا باید بیخیال قضیه بشیم یا گلایه کنیم...

گرفتم چی شد دوست من
منظور من چیز دیگست اصلا نظر نیست ماهی
میخوای نظرارو ببندم اصلا
حرف چیز دیگست
بازم مثل اینکه من مثل ههیشه نمیتونم منظورمو خوب بگم
پس بیخیال
فعلا پر گلایم....تقصیر کسی هم نیست ....خودم الکی غر میزنم

رها یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 11:17

آره....بی خیال رفیق
اینطوری بهتره

خیلی بهتره

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 04:59 http://1nicegirl8.blogsky.com

سلام
خوبی؟

سلام
ممنون
خداروشکر میبینم ابجی جونتم پیدا شد
خدا برای هم حفظتون کنه

مهدیس یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 03:14

چرا حس میکنم تو این پست بیشتر با من بودی؟
تو پاکت فحش دادی الان؟
دوست خوب من ...
میخواستم خیلی چیزا بگم ولی بیخیال...
تو خماریش بمون که چی میخواستم بگم یو هاهاهاهاهاهاها

همش واس شما نیست ولی خوب یه مقدارش واس شماست
حرف بد ...زشته
بله بفرمایید مهدیس بانو خانوم
بفرما بوگو ابجبی خجالت نکش
ای بابا ما یه عمره خماریم ابجی
شما واس خماری ما خودشو تو زحمت ننداز

سپیده 21 یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 01:06

آمارگیر اگه اذیتت میکنه برش دار خوب
اگه بخوای اینجوری فک کنی
روزی چند نفر میان و میرن و
تو باید واسه همشون غصه بخوری که چرا خاموشن

من خودم روزی چند تا خواننده خاموش دارم
ناراحت میشم اما نه مثل اوایل
یذره دیگه برات عادی میشه
ولی خوب این عادی شدناست که آدمو سرد میکنه.

من خودم
امروز چند بار اومدم ببینم پست جدید گذاشتی یا نه
وقتی چیزی نبود منم چیزی نگفتم.
همیشه تو هر شرایطی نمیشه حرف زد
جدیدا فک میکنم مثل قبل حرف نمیزنم.

سپیده اصلا قضیه خاموش و روشن بودن نیست
خودت بهتر میدونیگلایه دیگران منو اذیت میکنه
حق به جانب بودن و فقط منو مقصر دونستن
من خودم روزی چندبار میرم خاموش و برمیگردم
جدیدا بیشت اصلا مسیله این نیست
اینکه گلایه میکنن خاموش میری میای و خودشونم همین رفتارو میکنن اذیت میکنه
چطور وقتی مت حرفم نمیاد گلایه میکنید و وقتی حرفتون نمیاد من باید سکوت کنم
اینکه یعه دوستی گفته فاصله ها رو ادما میسازن درسته اما تو هر رابطه دو نفر مقصرند
در ضمن خودشونم فاصله رو دوست دارن حتی کوتاه مدت
اما فقط نبود دیگرانو بهانه میکنن
این وبو ساختم بگم اگه فاصله هست فقط واسه بسته بودن بلوگفا نیست
ببخشید اعصابم خورده
درمورد اون قضیه بعدا حرف میزنیم
و اینکه شوما خیلی وقته ساکت شدی حواست نیست خانوم

سپیده 21 یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 01:01

چه خوبه که گله و شکایت میکنی !

همچینم بیخیال نیستی پس

این نوشته ها با اینکه گله داره ولی خوبه
من خوشم اومد
حسه اینکه واست مهمه کسی خاموش نباشه خوبه
کاکتوس من این پستو دوس دارم.

من نمیگم خاموش نباشن
هر کسی حق داره هرجور صلاحشه رفتار کنه
من میگم گلایه نباشه...همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد