کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کوچولوها


چونم براتون بگه چند روز پیش ،تو بازار داشتم قدم می زدم ،

یهو یه دختر بچه کوچولو که چادر مشکی هم سرش کرده بود

دست پسرکی رو گرفته بود و داشتن جلوی من راه می رفتن

دختر بچه یه جورایی داشت حرص می خورد و پسرکو دعوا

می کرد و بهش می گفت :

مگه بهت نگفتم دست منو ول نکن

نمی گی گم می شی ...

اگه گم می شدی من جواب مامانتو چی می دادم ؟!!!

اگه مامانت می گفت بچمو چیکار کردی ،چی بهش می گفتم

دیگه دستمو ول نکن ...

همین جوری دست پسرکو محکم گرفته بود و با هم می رفتن


پانوشت:

دلم می خواست بگیرم خفش کنم دختر بچه رو

اخه خیلی جیگر بود .



تلفن!!!



گاهی وقتا بعد از یه تلفن ...

دلت می خواد بشینی و

سال ها گریه کنی ...


پانوشت:

از چه دلتنگ شدی ؟ (سهراب)



و هنوز....




به قول سهراب :

یک نفر دیشب مرد و

هنوز نان گندم خوب است .



دیالوگ شماره 1



- صلواتی یا فاتحه؟

+هیچ کدوم

- (مکث ) ، ایشالا به مرادت برسی !

+ (مکث) ، به مرادش رسید !


پانوشت:

ای دوست گر به سراغ من می آیی

با شاخه گلی از نرگس بیا،

بازم دلم گل نرگس می خواد

از دست پیرزن گل فروش