کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

بستنی با طعم اشک



احمقانست

اره خیلی احمقانست که چشماتو باز کنی و ببینی

این همه از سن و سالت گذشته و خیلی چیزا رو

تجربه نکردی

اره خیلی احمقانست که چشماتو و باز کنی و

شروع کنی به تجربه

اره خیلی احمقانست که وقتی تجربه میکنی

با این سن زیاد بازم از خیلی چیزا بترسی

اره احمقانست وقتی تجربه میکنی برای مدتی

خوشحالی اما احمقانه تر اونه که از تجربه هات

پشیمون میشی چون بهت نشون میده که چقدر

احمق بودی که تا حالا خیلی چیزارو امتحان نکردی

و لذت این تجربه رو از خودت گرفتی و

بازم بهت نشون میده که شاید نتونی هیچ وقت

دیگه  تجربشون کنی ....


پانوشت:

چقدر احمقانه در احمقانه شد 


نظرات 2 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 11:36 http://1nicegirl8.blogsky.com

واقعن احمقانه ست

خیلی

سپیده 21 دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 01:18

جمله ی بستنی با طعم اشک
منو یاد شبایی میندازه که
دوس داشتی خلوت کنی
دوس داشتی با خودت باشی
با ماه خودت با خدای خودت
یه چیزی تو این مایه ها.
فک میکنم امشب از اون شباست .
شبای سخت و دلگیر و پر از بغض.

یه جورایی
خستگی باعث شده شبام کوتاه بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد