کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

رویای شیرین



با عشق نوشتم ...با عشق بخون

 

پیرمرد نگاهش فقط به پیر زن بود ....

آرام آرام کنار بستر پیرزن نشسته بود و

 آرام خیره به چشمانش شده بود .....

چشمان بسته ای که بعد از یک بیداری طولانی

حالا به خواب عمیقی فرو رفته بود.....

پیرمرد ناخود آگاه دستانش را لای موهای پیرزن برد

و آرام موهای سفیدش را نوازش کرد ....

یاد روزهای جوانیش افتاد ....

آنگاه که تمام موهای بلند پیرزن مشکی بود و

 گاهی رنگ های متنوعی آرایش عجیبی به موهایش می داد

وقتی که با خوشحالی در میان دشت ها می دویدن و

 هرگاه که باد موهای دخترک را نوازش میکرد و دلربایی دخترک دو چندان ،

پسرک از فرط خوشحالی به باد هم حسودیش می شد ....

 


  


یاد وقتی که گلی می چید و آن را لا به لای

موهای دخترک به ودیعه می گذاشت

و آرام  شرم چشمانمش را به جان می خرید و

 در اخر بوسه ی هدیه ای  از سر ذوق بود

 که دخترک  نصیبش می کرد برای قدردانی ....

پیرمرد به خود امد

هنوز دستانش لای موهای پیرزن بود و

پیرزن با لبخند ملیحی در خواب بود

دستان پیرزن را گرفت و آرام غرق بوسه کرد



باز یاد گذشته افتاد

یاد وقت هایی که در تب می سوخت واین دستان کوچک

دخترک بود که تمام درد های وجودش را می دزدید

یاد وقت هایی که بیمار بود و

دخترک هر لحظه کنار بسترش برایش

 داستان هایی عاشقانه می گفت ....

پیرمرد با صدایی به خود امد

خود را در اتاق یافت

باز او بود  و پیرزن

حاالا یاد خانه ی کوچک عشقشان افتاده بود

خانه ی کوچکی که تمام لحظه لحظه های

با هم بودنشان را دردلش ثبت کرده بود

تمام آرزوهایشان را ...تمام تنهایی هایشان را ...

تمام دلهره های درکنار هم بودنشان را

یادش آمد درخت کوچکی که به یاد

اولین روز زندگی زناشوییشان کاشته بودن

و حالا درخت عظیمی پر از نتیجه بسیار بود

یاد گل هایی که دخترک با عشق می کاشت

و پسرک با عشق ابیاری میکرد

صدای شرشر باران پیرمرد را به خود آورد

اخم کوچکی پیشانی پیرزن را اسیر خود کرده بود

به یاد آورد تمام لحظه های سخت دلگیری را

تمام لحظه های خشم و قهر را و

تمام لحظه های در انتظار محبت را

چقدر برایش تلخ بود تک تک لحظه هایی

که دخترک از دستش ناراحت بود و

 در آرزوی یه بوسه ی دخترک بود

اما غرورش او را اسیر خود کرده بود

و به یاد آورد لحظه های آشتی و هم آغوشی و

عشق دو برابر خود را به او بعد از هر دعوا

چقدر غرق بود ....چقدر غرق گذشته ها شده بود ...

غرق گذشته هایی که سال ها با او فاصله داشتن و

انقدر این سال ها ی عاشقی زود گذشته بود

که زمان را به دست قراموشی سپرده بود

با صدای رعد و برق به خود آمد

هنوز همان جا بود ...کنار پیرزن

دستش در دستانش بود ...

چهره ی معصوم پیرزن را خوب می شناخت

چهره ای که تنها چهره ی ثبت شده در خاطرش بود

سرش را بر روی سینه های پیرزن گذاشت و

 چشمانش را بست و زیر لب زمزمه کرد :

دوستت دارم عشق من

.

.

.

.

حالا هردو در جهانی دیگر

 دست به دست هم می دوند در میان دشت پر از گل

باز هم پسرک از سر شیطنت گلی می نهد در میان

 موهای دخترک و باز هم بوسه ای برای قدردانی ...

 

 

پانوشت:

جاودانگی دو روح

 

نظرات 45 + ارسال نظر
ملیحه شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 11:15

ممنون از جواب قشنگت
ته تهش بود

خواهش قابلی نداشت
اهنگشم قشنگه بگوش
شما هم سخت نگیر
یه روز همه میمیریم راحت میشیم
تا هستی از روزات لذت ببر
با کسی باش که روزاتو زیبا کنه

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 19:25

برو کاکتوسی
مرسی که هستی

خواهش

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 19:22

دوسش دارم

از دلتنگیت کجا فرار کنم ؟
معمار هیجان
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟
کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟
کجا بخوابم که صدای نفس‌هات بیاید ؟
کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم ؟
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی ؟
کجایی ؟
کجایی که هیچ چیزی قشنگ‌تر از تماشای تو نیست ؟
کجا بمیرم
که با بوسه‌های تو چشم باز کنم ؟
نارنجی وحشی
کجایی ؟

عباس معروفی

تو لیلی نیستی
من اما
مجنون حرف هات می شوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندی

عباس معروفی

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 19:20

اگر به خوابم نمی‌آیی
پس این بوی پرتقال از کجاست ؟
اگر در رگ‌هایم بال نمی‌زنی
چرا پروانه‌ها رنگارنگ و قشنگند ؟
و اگر بر زانوانم شیرین‌زبانی نمی‌کنی
این شعرها از کجا می‌جوشد؟
سبز آبی کبود
بودن یا نبودنت
چه فرقی دارد ؟
خیال خنده‌هات
سرتاپای مرا اردیبهشت می‌کند
بانوی من
همچون شکوفه‌های گیلاس
بوسه‌های تو آن سوی آینه
لب‌های مرا بهشت می‌کند
بگذار خیال کنم
آینه‌ پر از نگاه توست

عباس معروفی

هیچ چیزی از تو نمی‌خواستم
عشق من
فقط می‌خواستم
در امتداد نسیم
گذشته‌ را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطوره‌های نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستاره‌های واژگانم
برایت راه شیری بسازند
می‌خواستم سر هر پیچ
یک شعر بکارم
بزنی به موهات
که وقتی برابر آینه می‌ایستی
هیچ چیزی
جز دست‌های من
بر سینه‌ات دل دل نکند
می‌خواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برایت بجنگم
بخاطرت زخمی شوم
و مغرور پای تو بایستم
بر ستون یادبود شهر

عباس معروفی

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 19:07

http://s6.picofile.com/file/8193727018/7971807441.jpg

به نظر من اینم خوردنیه

شرمنده سپیده جان باید برم
فعلا دختری

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:52

ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻱ
ﺟﺰ ﺩﺳﺖ‌ﻫﺎﻱ ﻣﻦ
ﺑﺮ ﺳﻴﻨﻪ‌ﺍﺕ ﺩﻝ ﺩﻝ ﻧﮑﻨﺪ

خعــلی قشنگه اصلا

ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺳﺮ ﻫﺮ ﭘﻴﭻ
ﻳﮏ ﺷﻌﺮ ﺑﮑﺎﺭﻡ
ﺑﺰﻧﻲ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﺕ

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:50

این داداش عباس چرا انقد شعراش قشنگه؟؟
مرسی

اصلا شعراش
هیچی نگم بهتره
سپیده کتاباشم نصفش باید سانسور بشه
ولی شعراش خیلی قشنگه

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:44

دعا ها واسه شما سفارشیه.

روزه ، تمرین کلاس زندگی
درس ایثار و خلوص و بندگی
روزه ، زنجیر هوا گسستن است
دیو و بت های درون بشکستن است ...
فرا رسیدن ماه رمضان مبارک.

مرسی

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:42

ای وای
جدی؟
نگیر پس به خودت بد نکن .
من ماه رمضون میگیرم اما بعدش معده درد میگیرم
یه مدت قرص خوردم خوب شدم ولی گاهی اذیت میکنه.
از بس چیزای ترش میخورم.

میخری؟؟ بوس تفی پس

سپیده کاش این حسو الان داشتیم
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSQDN1gyxYmMzWFZ4QuOx5JKPbiLkehInEjEChUPDMKVtU-ix6pUNPLMaA

منو ببین یادم رفت پذیرایی کنم بهد چند وقت اومدی خونم
درسته مرغ شکم پر نداریم
ولیاز اینا داریم
بیفرما بیفرما پذیرایی کن از خودش
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQjMxHYnvHBhzwxQKTP5py19tKlU3P3PsVGff2oYtA_Y2dnUglq7x_w2yrm

واس سپید هرچی بگی حقمه
خودم مردم از گشنگی

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:36

دور از جونت

ای جان چه قشنگه
خیلی باحاله ها
دلم خواست یهو.

میتونی روزه بگیری؟

نه بابا کبد و معده تطیله تعطیل
پارسال یه روز گرفتم افتادم
تا ببینم چی میشه
یادت نره دعامون کنی دختر جون
به قول پسر خاله
غصه نخور میخرم برات

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:27

شهر بازی

قربون خودش برم که حال همرو خوب میکنه
اما حال خودش خوب نمیشه.

اینو ببین
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTTXaBkjyUoM7ZB9PojxCQn-0rNaESlz8VNEq15pRmabS4zkFSFr0_7kp1xvA

فدات
سپیده ببین چه حسه خوبی داره این عکس
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRE82vjr_QOkZ45hjFu5butT32YOWuGbQQpeyFCFbZrqddiugdUaEhkKTFI

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:24

میخوای بری تو بهشت جا خوشگله رو بگیری؟؟
هر چی خدا بخواد همون میشه
اصلا باهم
بیخیال رفیق.
کاکتوس از نازنین چه خبر؟حالش خوبه ؟ماهان چی؟

به قول یه دوست
همون بیخیال همیشگی
بهشت؟؟؟؟؟؟
خخخخخخ
هر وقت این دنیامون بهشت بود اون دنیامونم بهشت میشه
نازنین بانو هم خوبه
ماهانمم خوبه
راه میره تپی می خوره زمین یعنی خود عشقه ها سپید
ایشالا همیشه سالم باشه و دلش شاد شاد
سپیده این شعرو بخون معرکست
ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻤﻲ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ
ﻋﺸﻖ ﻣﻦ
ﻓﻘﻂ ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ
ﺩﺭ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩ ﻧﺴﻴﻢ
ﮔﺬﺷﺘﻪ‌ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﮔﻴﺴﻮﺍﻧﺖ ﺑﺒﺎﻓﻢ
ﺗﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﺎﺭ
ﮔﺮﻩ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ‌ﻫﺎﻱ ﻧﺎﺭﻧﺠﻲ
ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ
ﺳﺘﺎﺭﻩ‌ﻫﺎﻱ ﻭﺍﮊﮔﺎﻧﻢ
ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺭﺍﻩ ﺷﻴﺮﻱ ﺑﺴﺎﺯﻧﺪ
ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺳﺮ ﻫﺮ ﭘﻴﭻ
ﻳﮏ ﺷﻌﺮ ﺑﮑﺎﺭﻡ
ﺑﺰﻧﻲ ﺑﻪ ﻣﻮﻫﺎﺕ
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﻣﻲ‌ﺍﻳﺴﺘﻲ
ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰﻱ
ﺟﺰ ﺩﺳﺖ‌ﻫﺎﻱ ﻣﻦ
ﺑﺮ ﺳﻴﻨﻪ‌ﺍﺕ ﺩﻝ ﺩﻝ ﻧﮑﻨﺪ
ﻣﻲ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ
ﻧﻔﺲ ﺑﺰﻧﻢ
ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﺠﻨﮕﻢ
ﺑﺨﺎﻃﺮﺕ ﺯﺧﻤﻲ ﺷﻮﻡ
ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﭘﺎﻱ ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺴﺘﻢ
ﺑﺮ ﺳﺘﻮﻥ ﻳﺎﺩﺑﻮﺩ ﺷﻬﺮ

ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭﻓﻲ

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:18

آره شاید همینه که تو میگی
ولی تا میام خوب شم و آروم بگیرم
باز یه اتفاق دیگه میوفته.

میفهمم چی میگی دختر کاکتوس کچل کن
چند وقته کاکتوس شهربازی نبردتت خوب نیستیا
خودشم خوب نیست

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 18:07

کاکتوس من حس میکنم جدیدا خیلی فوت میشن
دلم میگیره خیلی
مخصوصا واسه جوونا
اونم ناکام
ای خدا.
چند روز پیش یه پسر بچه 7 ساله
تو سد کرج غرق شده بود.

چون چند وقته تو فکر این مسایل هستی میاد جلو چشمت
زیاد بهشون فکر نکن سپیده
به مرور بهتر میشی

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 17:59

دیوونه.

کاکتوس بازم امروز تو کوچمون عزاداریه
مادر بزرگه همسایمون فوت شد.
پیر بوده ها ولی همچین گریه و جیغ میزنن
صداشون میاد خونه ما.
نمیدونم چرا جدیدا هرکی فوت میشه
ربط داره به کوچه ما.

امروز یه تشعییع جنازه دیدم حالم عجیب گرفتست سپیده
یه پسر جووون
خیابون پر شده بود از ماشین عروسای سیاه پوش
دسته و عزاداری و خیلی بد بود
لعنت به این زندگی

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 17:55

به چشم دکتری زود میرم

افرین دختر گلم

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 17:54

هِی خجالت نکش میام موهای نداشتتو میکنما

آهنگه رو گوشیدم واقعا قشنگه
و خیلی هم غمگین.

خستم نیست .

ما رو که کچل کردی ول کنم نیستی
خیلی قشنگه
به افتخارش بچمون خستش نیست
جیغ و دست و هورااااا
خخخخخ

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 17:45

گیه نکن گیه نکن بچه جون

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 17:44

باوشه الان دان میکنم میگوشم.
سرعت منم پایینه
ولی نه زیاد.

خوش به حالت
از دیشب اینجوریه

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 15:44

جواب کامنت ملیحه خانم فوق العاده ست
خیــــــــــــــــــــــــلی دوسش دارم این متنو.

اهنگ نمی خوامت از علیرضا طلسچی
گوش بده
غم داره اما قشنگه

اما واسه هر کی پر در اوردم
از خاطراتت سر در اوردم
اما نمی خوامت


کم کم عادت میکنی به هیچ کس عادت نکنی
اینو خیلی دوست دارم
واقعا همینه

سپیده میام وبت سرعت کمه نمیشه نظر گذاشت
گریه

ملیحه چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 10:24

سلام خوبی
خیلی عالی بود
یه عشقی داشتم همین حسو داشتم
ولی متاسفانه فقط من داشتم.
الان برعکس شده.
یکی هستم که یکی این حسو بهم داره ولی متاسفانه من بهش ندارم.

سلام
ممنون
چقدر تلخ
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﻠﻮﺗﺖ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻬﺶ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺗﺎ ﯾﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﻬﺶ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﻩ
ﯾﮑﯽ ﺍﻡ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﻡ ﻋﮑﺲ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﻡ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺴﺖ
ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﻐﻀﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻋﮑﺲ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ
ﺗﻮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮐﺲ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺗﻮﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮐﺲ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ

سپیده 21 چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 00:49

دشمنت شرمنده

سپیده 21 سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 21:42

کاکتوس من برم با اجازه
چند دقه دیگه همسری میاد لباسام مرتب نیست.
ببخشید.
فعلا

باشه عزیزم
شرمنده نتم قطع شد

سپیده 21 سه‌شنبه 26 خرداد 1394 ساعت 20:38

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به خاطر دود لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرینِ آفتاب گردان
برای بنفشه ی بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تو را به خاطر لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه ی قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ی آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم

رها دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 22:01

چقدررررر خوندن باعشقه یه متن عشقی به عمق جون آدم میشینه کاکتوس جونم
دستت طلا جیگررر

اخ گفتی
خواهش میکنم عزیز من
در ضمن خودتونو عشقه

پژمان دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 10:06

ﻧﻔﺲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺍﯼ ﺧﺪﺍ. ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺣﯿﺎﯼ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺷﻬﺮ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ؟ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﻫﺎ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ.
ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺟﻨﻮﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ. ﻭ ﭼﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭﯾﺴﺖ ﻧﺎﺯﮎ ﺑﺪﻧﺎﻥ ﺷﻬﺮﻡ ﺭﺍ، ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﻣﺴﻠﺨﮕﺎﻩ ﺣﺮﺍﺹ ﻣﯽ ﺳﭙﺎﺭﻧﺪ.
ﯾﺎ ﺭﺏ ﺟﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﻣﺮﺍ. ﻭ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺳﻨﮓ ﻫﺎ ﺗﺒﻌﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

نوشته هاتون گاهی واقعا سنگین میشه
چند بار میخونمشون تا متوجه بشم
تنها چیزی که به ذهنم رسیدو مینویسم

نفس هایم به شماره می افتد ای خدا.....
کاش رسمی برای احیای زندگان مرده ی شهر من وجود داشت
این روزها که زنده ها در قبر ها و مردگان جاهل در بالای سر قبرها می رقصند ....
کاش رسمی برای احیایشان وجود داشت
این جنون پایکوبی برای چیست؟
و چه اصراری برای بودن بیهوده است؟
و چه راحت تازیانه ی نگاه مست میکند پیکر غرق در نادانیشان را ....
کاش شرابی بود تا زندگان مرده ی سرزمین من را بیدار کند
اما نه
جای زندگان در این دیار نیست

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:53

منم دلم یه عالمه کوچولو شده بود.
الان چاق و چله شد

شبت بخیر کاکتوس عزیز


گلا واس شوما نیستا
یاد این تبلیغه افتادم
گل گل گل
گل از همه رنگ
بله اینجوریاس
شب شما هم به خیر وشادی

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:52

خجالت نمیکشه
بجاش میشینه دو سیب میکشه

دوسیب قدیمی شده
ادامس میکشم خخخخخ

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:49

اونو که میدونم
ولی خسته ای برو بخواب کاکتوس
خواب میمونی کچل

مثلا صبحم باید زود پاشم
مریسی سپیده
دلم تنگ شده بود
شبت پر ستاره

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:44

آره همون سرایت واینا
بنده خدا میشه فروغ کچل.

مزاحمت نباشم کاکتوس عزیز

شما مراحمی ابجی

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:40

سلام فقطا
اسفدمون تموم شده اصلا
حیف که دلم نمیاد
وگرنه با همین کتاب فروغ میزدم وسط کله ات
اخه دوس دارم

باشه
سلام فقط
نه کتاب فروغ حیف
بعد از برخورد با سر مبارک بنده کچلی نگیره بانو فروغ صلوات

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:28

اوف چه سعادتی
فقط کم زیارت کن
تموم میشم همسری بی سپیده میمونه
والله
برم اسفند دود کنم.

باشه
از دور یه سلام میدمو میرم اصلا
بدو اسفند دود کن برام
بدو

چه تحویلی میگیره خودشو

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:22

گوش نکردم تا حالا دارم دان میکنم.
تو چرا بیداری؟

گوش ندادی
حی وای من
چرا اخه
مثلا قراره از ده نثل مرغ بگیرم بخوابم اما یکی از دوستان باما همی کار داشت بیدار موندیم و موجب شد روی گل شما رو زیارت کنیم

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:17

نه از اون خفاش شبا که پلیسا دنبالشونن
نوعه خوبشم من
نوچ نوچ ببین چه چیزا گوش میده

اگه تو مال من بودی
اگه تو مال من بودی
آخ اگه تو مال من بودی
از اینجا برمی داشتمت
می بردمت یه جای دور
روی چشام می ذاشتمت
اگه تو مال من بودی
آخ اگه تو مال من بودی
می خوام بگم ترانه ای
اگر که لایقت بشه
بسازم از تو قصه ای
که دنیا عاشقت بشه
اگه تو مال من بودی
آخ اگه تو مال من بودی
زندگی داستان تو بود
جون و دل و هستی من
همه به فرمان تو بود
اگه تو مال من بودی
آخ اگه تو مال من بودی
از اینجا برمی داشتمت
می بردمت یه جای دور
روی چشام می ذاشتمت
مثل یه گل مثل یک شبنم ظریف
مثل یه خواب مثل یک رویای لطیف
ببین چیدم تن تورو میون گلبرگای پاک
صدبار به شوق نوشتمت سر می گذاشتم زیر خاک
نمی ذاشتم چشمای تو یه لحظه بارونی بشه
حتی یه دم تو قلب تو غصه ای زندونی بشه
نپرس چقدر دوست دارم
که واژه ها خیلی کمه
آخه سزاوار تو نیست
اگه بگم یه عالمه
نپرس چقدر دوست دارم
نپرس چقدر دوست دارم
ستاره تا رنگین کمون
از اینجا تا شهر خدا
قد تمام کهکشون
شاید یه شب یک نیمه شب بی اختیار
بدزدمت از آدم های این دیار
رو اسب بالدار سپید قصه ها
باهم بریم به شهر خوب عاشقا
اگه تو مال من بودی
از اینجا برمی داشتمت
می بردمت یه جای دور
روی چشام می ذاشتمت
دلم می خواد توی بهار
گل شقایقم بشی
اونقدر میگم از عشق تو
شاید که عاشقم بشی

میبینی چقدر اهنگش قشنگه
بعضی تیکه هاش معرکست
نپرس چقدر دوست دارم
که واژه ها خیلی کمه

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:13

غروبی یه نیم ساعت یدفعه ای خوابم برد
الان خفاش شب باز خخخخخخ

راستی عصبانیتت فروکش کرد اخمالو؟

یا خدا
خفاش شب
من میترسم
اره
خوبم

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:07

آخ گفتی مثل خرس خوابم میاد خخخخخخ
خودش سلام داره
سلام کن به کاکتوس
سلام

گفتم باز خول میشما خخخخخ

پس اینجا چه میکنی ابجی
میرفتی لالا دیگه
این بچه چقدر خجالتی اخه
چه دخمل موشرابیه خوشگلیه
حال ندارم عصبی بشم وگرنه کتک لازم شدی شدید

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 00:58

بـــَـــــــــــــه سلام عخشم
خوبم
کاکتوسه من چطوره؟

سلام به روی ماه خوابالوت
خوبم
کاکتوسم خوبه
شما خودت چی جورایی

سپیده 21 دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 00:32

موج

تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا
که هر لحظه ات میکشاند به سویی
نسیم هزار آرزوی فریبا

تو موجی و دریای حسرت مکانت
پریشان رنگین افق های فردا
نگاه مه آلوده ی دیدگانت
تو دائم به خود در ستیزی

تو هرگز نداری سکونی
تو دائم ز خود میگریزی
تو آن ابر آشفته ی نیلگونی

چه میشد خدایا ...
چه میشد اگر ساحلی دور بودم ؟
شبی با دو بازوی بگشوده ی خود
تو را میربودم ... تو را میربودم .

مرسی
خیلی قشنگه
منو یاد اهنگ شمایی زاده میندازه
اگه تو مال من بودی

سپیده 21 یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 16:03

اوااااااااا چه غیرتییییییییییییییییییی
اصلا دستش بشکنه ایشالله

ایشالا

سپیده 21 یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 15:55

پَ تو اینجا چیکاره ای خوب؟
نذار منو ببرن
بی سپیده میمونیا
گفده باشـم.

کی می خواد تو رو ببره
مگه من میزارم
اها برادرو خواهرای گشت ارشاد
خوب من هیچ کاری از دستم بر نمیاد
بیان سپیده رو ببرید با خودتون

سپیده 21 یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 14:11

کاکتوس کاکتوس
نــــــــــــــــــوچ نمــــــــــــــــیدمش
واســـــــــــــــه خـــــــــــــــــــودمـــــــــــــــــــــه

لطفا

مهدیه یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 13:52 http://bomrang76.blogsky.com

با عشق خوندم
با عشق درک کردم
با عشق به عشقشون پی بردم
با عشق فهمیدمشون
با عشق میگم کاش جوونای امروزیم همچین عشقی داشتن
البته بعضیا دارنا
من ارزوم اینه ک همه عشق داشته بااااااشن

چقدر شما اصلا عشق داری خانوم
ایشالا
اونوقت بعضیا که گفتی ایا اشاره به شخص یا اشخاص حقیقی دارد
درست حدس زدم عایا؟

سپیده 21 یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 13:49

چته پَ ؟
پَ چته ؟
چرا چته پَ ؟
نبینم چت باشه ها!
چیزی نیس سوزنم گیر کرده.

شعره یه طرف
این با احترم کاکتوس نوشتنت یه طرف
ادبت تو حلقم عزیزه دلم
بوس تفی از سر و کله ات

یاد اقا بهمن افتادم سپیده
اه سپیده بازم لوس شودیا
گلسر قالبیتم که زدی
نگفتم اینجا خانواده رفت و امد میکنه
خجالت بکش
اومدن بردنت نگی نگفتما
مرسی

خواننده ی خاموش یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 12:56

بسیار زیبا بود...

عشق واقعی یعنی این...

ممنون
به به بالاخره شما پیداتون شد
مشتاق دیدار
ممنون بابت کامنت پر مهرتون و اینکه یه زمانی فکر میکردم
چطور وقتی عزیزی میره و ما میمونیم و زنده ایم
پس عشق وجود نداره
اما الان به این نتیجه رسیدم بعد رفتن عزیزت تو می مونی و هستی اما در واقع تو مردی فقط چشماته که بازه
پیرمرد حتی اگه از اون اتاق بیرون میرفت بازم همون جا جا مونده بود همون جا کنار پیر زن

سپیده 21 یکشنبه 24 خرداد 1394 ساعت 12:33

چه عشق شیرینی
فوق العاده بود.
خیلی قشنگ و احساسی بود .
منم عشق اینجوری میخوام

مرسی
ایشالا عشقتون هر روز عشقولانه تر بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد