کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

سکوت قلم



دخترک چشمانش را بسته بود

به دیوار تکیه داده بود

ماه روبرویش بود

قلم در دستش و قلبش آماده ی نوشتن بود

موسیقی بازیچه ی احساسش شده بود

و ماه

نور افشانی محفل او و دلش را به عهده داشت



  


موسیقی می تاخت بر افکارش

باد هجوم می برد بر تنش

وسکوت بر افکارش رخنه کرده بود

سکوتی که آماده ی طغیان بود

هر از گاهی چشمانش را باز می کرد

ماه را و حرکت برگ ها را نگاه می کرد

دستش همچنان در حال نوشتن بود

 صدای پارس سگ ها و صدای جیرجیرک ها

و باز سکوت  قلبش

و دستی که مدام بر روی کاغذ کلمات را ردیف می کرد

کلماتی که هیچ شباهتی به جنس سکوت او نداشت


چند لحظه ای سکوت

فکر و فکر و فکر

و  سنگینی یک حرف

و دوباره سکوت

 

پانوشت:

گاهی بعضی حرفا انقدر سنگینه که باید

 برای همیشه تو دلت مسکوت بمونه


پانوشت 2:

از تلخی شبای قدر اینه که به خودت میای و

میبینی چقدر تنها شدی ،

تنها تر از شبای قدر سال های گذشته

و گوشی تلفنی که روزه ی سکوت گرفته

و با وجود تمام این ها

تا شقایق هست زندگی باید کرد

نظرات 20 + ارسال نظر
رها پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 08:21

چه حس خوبی داشت این پست...مرسی کاکی جون

ممنون
اخه رها جون نمیگی به من میگی کاکی با یه دوست دیگه منو اشتباه میگیرن

سپیده 21 پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 01:41

http://up.98love.ir/up/mamadzar/Pictures/Romantic-Love-Songs-Instrumental.jpg

واسم جالب بود .

ای جونم
چه باحاله
مرسی

سپیده 21 پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 00:57

خوبه دیگه من هر چی میگم تو یاد یه آهنگ میفتی
این آهنگش خیلی قشنگ و قدیمیه.

خوب منو یاد این اهنگ انداخت
بله خیلی قشنگه

سپیده 21 پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 00:48

تو آرام آمدی...نرم و بی صدا...
مثل قطره ای بر قلبم چکیدی...
به سان برف آرام آرام در من ذوب شدی...
تکه ای از وجودم شدی...
دراین سنگستان نمیدانم توراچه بنامم...
توکه آمدی آرام شدم...و چیزی در درونم زمزمه کرد:
این اغاز دوست داشتن است...!

یاداین اهنگ قمیشی افتادم
مثل یه نور کوچولو اومدی و ستاره شدی

سپیده 21 چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 16:17

دقیقا خوده خودتو میگم.
بیا

اومدم

سپیده 21 چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:59

منم خوشحالم شما بودی و باعث این جمع دوستانه شدی.
دارم پست جدید میذارم
یه شعر خوشگله
چند لحظه دیگه آماده میشه

منو میگی
باشه اومدم

سپیده 21 چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:55

به سلامت ماهی.

خیلی خوش حالم هردوتون بودید

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:48 http://1nicegirl8.blogsky.com

دوستان من شارژ ندارم
فعلن خداحافظ
مواظب خودتون باشین

باشه
مواظب خودت باش

سپیده 21 چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:47

و اینکه تو گذشته زندگی میکنیم خیلی بده
خیلی بد ....
فرصتای جدید رو از دست میدیم .

از بدم بدتره
زندگی رو از دست می دیم

سپیده 21 چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:45

خدا که بنده هاشو ترک نمیکنه ولی منم گاهی احساس میکنم که نیگامون نمیکنه.

خیلی باحالن گربه ها
داشتم یه سایتو زیرو رو میکردم دیدمش
خیلی نازن

ما رو واسه زندگی کردن میارن اینجا و این دقیقا همون چیزیه که ازمون می گیرن!!!رستگاری در شائوشانگ
درسته

ژشتشون منو کشته

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:40 http://1nicegirl8.blogsky.com

منم قبول دارم
گذشته قسمتی از زندگیه ک بی انصافیه نادیده گرفته بشه
و اگه حذف بشه توهین به روزهای زندگی شده ست
ولی زیادم روش نباید تمرکز کرد

گذشته هیچ وقت حذف نمی شه
چون ما همیشه تو گذشته زندگی میکنیم
همیشه

سپیده 21 چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:38

http://up.98love.ir/up/mamadzar/Pictures/New-photos-of-Love-2015%20(12).jpg

اینارونیگا چه عشقولی اند خخخخ

وای سپیده بترکی
خیلی با حالن
خیلی

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:37 http://1nicegirl8.blogsky.com

سکوت خودش خیلی حرفه البته اگه زبان سکوت بلد باشی

سنگین بود جمله
نابود نشم صلوات
زبان سکوت
یه چی گفتی و داغونم کردی ماهی

سپیده 21 چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:35

گذشته ها برنمیگرده ولی
بیشتر ما آدما با گذشته زندگی میکنیم
چسبیدیم به گذشته وخیال ول کردنشم نداریم.
بعضیا میگن آدمارو از رو گذشته اشون بشناس ...

بعضیا درست گفتن

بعضی وقت ها این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سرهم میاریم می بخشه؟

ولی بعد به دوروبرم نگاه میکنم و به ذهنم میرسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده.

سپیده 21 چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:31

آقا من پست جدیدو الان دیدم
نا مردا یه ندایی بدین حداقل

قشنگه
اما این خیلی غمگینه
دلم میگیره وقتی میخونمش
یه حسی توشه
انگار نویسنده وقتی مینوشته دلش پر از غم بوده .

ندا ندا
ندا امد سپیده به گوش

ای یکم غم تو دلش بوده
ولی به قولی
گذشته ها گذشته
نخور غم گذشته
گذشته بر نمی گرده
بله اینجوریاس

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:28 http://1nicegirl8.blogsky.com

تمرکز روی دیالوگا

ماهی تو فیلما جمله ها و عمقشون خیلی فکرمو مشغول میکنه
مثلن اون پیانو زدن
مثل نوشتن می مونه مهم نیست خوب می نویسی یا بد مهم اینه هر چی احساسته یا قلبت میگه رو بنویسی
بدون احساس نه میشه نوشته خوب خلق کرد نه موسیقی خوب و نه ....

اگه حتی فیلما رو نبینم دیالوگا رو سرچ می کنم می خونم

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:20 http://1nicegirl8.blogsky.com

چه چیزایی بلدیا کاکتوس خان

مثلن چی ؟
نگرفتم

کاکتوس چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:16

یک تکه نان (کمال تبریزی)

پیرمرد(رضا کیانیان):دلت گرفته ؟
سرباز(هومن سیدی): آره
پیرمرد(رضا کیانیان):دل همه میگیره,دل داشته باشی میگیره دیگه,اصــلــا دلــی کـه نــگـیـره کــه دل نـیـسـت..
یا رفیق من لا رفیق له.
میخوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه ؟
مثل من چشمات و ببند ...د ببند دیگه...چی میبنی ؟
سرباز: هیچ کس
پیرمرد:هیچ کس قشنگه دیگه ... هیچ کس همه کسه ، همه کس هیچ کسه!

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:15 http://1nicegirl8.blogsky.com

اره خیلی

ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 15:11 http://1nicegirl8.blogsky.com

کدوم حرفا مثلن؟

همون حرفا مثلن

اقا عکسو حال کردی
اولی خیلی قشنگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد