کاکتوس
ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)کاکتوس
ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- دی 1401 1
- بهمن 1400 1
- مهر 1400 1
- تیر 1400 2
- خرداد 1400 3
- فروردین 1400 2
- شهریور 1399 3
- مرداد 1399 2
- تیر 1399 7
- اسفند 1398 2
- بهمن 1398 1
- دی 1398 3
- آذر 1398 9
- آبان 1398 7
- مهر 1398 5
- شهریور 1398 1
- مرداد 1398 4
- تیر 1398 10
- خرداد 1398 8
- اردیبهشت 1398 11
- فروردین 1398 11
- اسفند 1397 7
- بهمن 1397 6
- دی 1397 12
- آذر 1397 14
- آبان 1397 2
- شهریور 1397 4
- تیر 1397 2
- خرداد 1397 4
- اردیبهشت 1397 2
- فروردین 1397 4
- اسفند 1396 6
- بهمن 1396 6
- دی 1396 7
- آذر 1396 6
- آبان 1396 8
- مهر 1396 12
- شهریور 1396 3
- مرداد 1396 4
- تیر 1396 4
- خرداد 1396 2
- اردیبهشت 1396 3
- فروردین 1396 5
- اسفند 1395 3
- بهمن 1395 2
- دی 1395 3
- آذر 1395 3
- آبان 1395 2
- مهر 1395 7
- شهریور 1395 4
- مرداد 1395 8
- تیر 1395 8
- خرداد 1395 10
- اردیبهشت 1395 11
- فروردین 1395 7
- اسفند 1394 10
- بهمن 1394 5
- دی 1394 6
- آذر 1394 4
- آبان 1394 10
- مهر 1394 5
- شهریور 1394 13
- مرداد 1394 13
- تیر 1394 21
- خرداد 1394 21
جستجو
آمار : 77168 بازدید
Powered by Blogsky
شب برهنه !!!
دختر بود !!!
نه
پسر بود !!!
اصلا چه فرقی می کند دختربود یا پسر
مهم دلی بود که او را به انجا کشانده بود
بر لبه ی در ایستاده بود ...
چشمانش در آسمان سیر می کرد
باد نعره وار زوزه می کشید
با خود می اندیشید
به چیزی که نمی دانست چیست !!!
شاید به صدای پای آشنایی در دوردست
یا شاید به لحظه ی تلخ فرو ریختن یک بازی شطرنج
ویا شاید به صدای پای روحش که درگیر تن بود
آسمان ....سکوت ....و دنیای آبی آغشته به سفید
شاید هم به صدای در هم و بر هم هوس های وجودش
نه به این فکر می کرد و نه به ان ...اما فکر می کرد
شاید به بغضی که با اتمام اب وجودش ، پژمرده بود
درگیر بود ...
درگیر یک نبرد با دلش ...
آری دلش ....
دلش بود که او را به انجا کشانده بود در پی یک پاسخ !!!
به چه می اندیشی ؟
به چه ؟
پانوشت:
پاسخ یک ابهام
کاکتوس
دوشنبه 9 شهریور 1394 ساعت 10:27
اینو خیلی دوس دارم
عاشقی یعنی اسیر دل شدن
با هزاران درد و غم یکی شدن
عاشقی یعنی طلوع زندگی
با صداقت همنشین گل شدن
عاشقی یعنی که شبها تا سحر
وارد دنیای رویاها شدن
عاشقی یعنی تحمل انتظار
مثل ماه اسمان تنها شدن
عاشقی یعنی دو دیده تا ابد
پر ز گوهرهای دریایی شدن
اینم سفارش شما
پناه بر عشق
دو رکعت گریستن در آستین آسمان
برای دوری از یادهای تو واجب است
واجب است تا از قنوت جهان
راهی به آتنا فی مشعر الجنون بیابم
سید علی صالحی
مرسی بابت سفارش
من اولش فک کردم این دختره میخواد بره سینما!
بذار من بهت بگم چی شده بود ، این دختره بنده خدا امتحانش رو خیلی خونده بود ولی دیگه نشد 20 بگیره ، او مونده بود و نمره 19.85 کارنامه و اینکه چرا 20 نشد.
": )
میدونی که دخترا تا صبح شب امتحان بسکه کتاب و خوندن و زمینو شخم زدن رسیدن به لایه های 5-6 زمین ولی طفلک این پسرها دارن چمن مصنوعی میکارن
خخخ
انقدر درگیر امتحان بودید که همه چیزو از دید امتحان میبینید
شاید داره فکر میکنه فردا مامانشو ببره مدرسه ببینه میتونه با صحبت نمرشو 20 کنه یا نه
نه پسرا گل می کارن که به موقع برداشت کنن
کارشونوو بلدن این پسرای محترم
خوش به حال باد
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!
کاش مرا باد می آفریدند
تو را برگ درختی خلق می کردند؛
عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!
در هم می پیچند و عاشق تر می شوند...
مدامم مست میدارد نسیم ِ جَعد ِ گیسویت
خرابم میکند هردم فریب ِ چشم ِ جادویت
من و باد ِ صبا مسکین دو سرگردان ِ بی حاصل
من از افسون ِ چشمت مست و او از بوی گیسویت...
و
روسری سر کن و نگذار میان من و باد
سر آشفتگی موی تو دعوا بشود
و
اگر مـوهـایت نبود...
بـاد را
چگونه نقاشی میکردم؟!...
و
دختر زیبای جنگل های آرام شمال!
از کجا آورده دست باد گیسوی تو را؟
آستینت را که بالا داده بودی دیده اند
خلق رد بوسه ی من روی بازوی تو را
چشمهایت را مراقب باش، می ترسم سگان
عاقبت در آتش اندازند آهوی تو را
کاش جای زندگی کردن در آغوشت، خدا
قسمتم می کرد مُردن روی زانوی تو را...
وای دلم وای وای وای دلم
عجب متنی بودا
عکساشم که نگوووووو
افرین لایک داری
خخخخخ
با حال بود
خواهش قابلی نداشت ابجی
نگو و نپرس
منو میگی
ممنون
هااااااااااااااااااااااای
باااااااااااااااااااااااااااااای
هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
های بای داری؟چایی چی؟بیام،ددددددررررر چی،مثلا چادر بع بعی دار داری بیاییییم خخخخخخخخ
شما هم به جمع چوپانان ویالون زن پیوستید گویا
های
های بایم داریم چایی هم بله داریم
البته از نوع چایی اتیشی ...اونم تو جای سم
چادر خرس نشان داریم بدم خدمتتون
گویا های بای ها ادویه دار شدن زبونتون یکم میگیره
امان از این دل....که هرچی میکشیم ازاونه
خدا نکنه
یاد این شعره افتادم
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
خوب نیستیدا !!!!!
اصلا باید این دلو کند انداخت دور از دستش راحت شد والا
و یا شاید به صدای پای روحش که درگیر تن بود ...
واقعا پاسخ یک ابهام.
به همه چی فک میکرد و به هیچی فک نمیکرد ...
آهنگ وبلاگت قشنگه
خیلی سر در نیاوردم منظورت چی بود
گویا خنگیام روز به روز بیشتر می شود
مرسی
گله سرت پس کو
زیبا بود
ممنون
ادرستون اشتباهه
نمی تونم وبتونو باز کنم