کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

نقش اصلی



همه آمادن ،می خوایم ضبط کنیم

صدا ....دوربین ....حرکت

کات بابا کات

پس نقش اصلی کجاست ؟!!!


  


نقش اصلی !!!

کی می دونه نقش اصلی زندگیش کیه ؟

یه عده معتقدن

نقش اصلی خود ما هستیم ....

اگر اینجوریه پس چرا هیچ کس از نقشی

 که بازی می کنه راضی نیست ؟؟؟

چرا همه در حال گلایه و شکایتند؟

یه عده معتقدن

که نقش اصلی سرنوشته ...

اگر اینجوریه پس چرا همه تلاش می کنیم که تغییرش بدیم

چرا امید داریم که میشه تغییرش داد ؟؟؟

یه عده ی دیگه معتقدن

نقش اصلی پدر و مادرن که هر طور

 بخوان نقش تو رو برنامه ریزی می کنن

اما همه که پدر و مادر ندارن !!!

یه عده هم معتقدن

 چیزی به اسم نقش اصلی وجودنداره و همه چیز پوچه پوچه !!!

اما

اما بالاخره تو هر فیلمی یه نقش اصلی وجود داره

اما نه تو خیلی فیلما اصلا نقش اصلی وجود نداره

به نظر منم تو زندگی ما ادما اصلا نقش اصلی وجود نداره ....

شاید تمام این وقایع و اتفاقا، همه کنار هم

سهمی رو بازی می کنند تا فیلم زندگی پیش بره

و توهر سکانسی یکی از نقش ها پر رنگ تر میشه ،

اما تو کل فیلم اون نقش اصلی نیست.

حتی خود شخص هم نقش اصلی رو بازی نمی کنه ،

فقط تو سکانسایی وجودش پررنگ تر میشه

و بالاخره تمام این مسایل دست به دست هم می دن

 تا فیلم زندگی به مرحله ی پخش برسه



البته گاهی هم فکر میکنم مثل فیلم ترومن ما تو

 دست های یه کارگردان اسیریم و اون هرجور

 بخواد نقش ما و کلا زندگیمونو طراحی می کنه ..

.شاید نقش اصلی اون باشه......

 (منظور از کارگردان خدا نیست ،

فیلم ترومن رو ببینید متوجه میشید )

 

پانوشت:

کاش سرنوشت ،نقشتون تو زندگی

یا هرچیزی که نمیدونم اسمش چیه

زیبا رقم بخوره .

به امید روزای خوب

 


 

 

 

نظرات 13 + ارسال نظر
خسرو پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 20:05 http://khane8tom.blogsky.com

. درود . . تا بحال که ندانستم فاصله ها چه می کنند !! .
. اما . . این که دلت برای خارهای کاکتوس تنگ شود !!! .
. خیلی مبهم است ! . . . همیشه منتظر شنیدن صدای
. پای کاکتوس بودن . . یعنی که . . . با صدای پای تو . .
. اما . . میتوان امید خورشیدی فروزان داشت ! . . میتوان
. خندید . . . میتوان مهمان شادی شد . . با صدای پای تو . . . اما . . . .

درود بر شما دوست گرامی
درسته خیلی مبهم
اینکه یه زمانی حتی از ترس خارا به کاکتوس نزدیکم نمی شی
و یه زمانی دلت برای خاراش تنگ میشه ....واقعا مبهمه
شما لطف دارید جناب
میشه خندید ؟فکر کنم بیشتر میشه گریه کردا
من ببیام با کمپوت میام و اونوقت معلومه شما کجا تشریف دارید
دیدی بیشتر گریه داره صدای پای من تا خنده
مرسی از حضورتون

سپیده 21 چهارشنبه 15 مهر 1394 ساعت 19:37

من باشم و تو باشی و باران، چه دیدنی ست
بی چتـــــر، حسّ پرسه زدن ها نگفتنی ست

پاییز، با تو فصل دل انگیز بوسه هاست
با تـــو، صدای بارش باران شنیدنی ست

ابری و چکّه می کنی و مست می شوم
طـعم لبــان خیس تو حالا چشیدنی ست!!

خیسم، شبیه قطره ی باران، شبیه تــو
تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی ست

این جاده با تو تا همه جــا مزّه می دهد
این راه ناکجای من و تو، رسیدنی ست؟!!

باران ببــــار!! بهتــــــر از این کـــــــه نمی شود
من باشم و تو باشی و باران ... چه دیدنی ست!!

پیر اگر باشم چه غم ، عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش ، عنفوان است ای پری

هر چه عاشق پیر تر ، عشقش جوانتر ای عجب
دل دهد تاوان اگر ، تن ناتوان است ای پری

پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تهی
با غمت پهلو زدم ، غم پهلوان است ای پری

هر کتاب تازه ای کز ناز داری خود بخوان
من حریفی کهنه ام ، درسم روان است ای پری

یاد ایامی که دل ها بود لبریز امید
آن اوان هم عمر بود ، این هم اوان است ای پری

روح سهراب جوان از آسمان ها هم گذشت
نوشدارویش ، هنوز از پی دوان است ای پری

جای شکرش باقی اَر واپَس بچرخد دوکِ عمر
با که دیگر آنهمه تاب و توان است ای پری

با نواهای جرس گاهی به فریادم برس
کاین از راه افتاده هم از کاروان است ای پری

گر به یاقوت روان ، دیگر نیاری لب زدن
باز شعر دلنشین ، قوتِ روان است ای پری

گو جهانِ تن جهنّم شو ، جهان ما دل است
کو بهشت ارغنون و ارغوان است ای پری

کام درویشان نداده خدمت پیران ، چه سود
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری

شهریار

خسرو سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 16:51

. درود . آه . . . خدایا . . پس نظرات من کو ؟؟؟ .
. قبول ندارم . . اینجا هم داره مثه بلاگفا نظرها را میخوره !
. اونم نظری که برای شما می نویسم . . .
. پشتکارم با دس خالی از فرهاد و تیشه اش بیشتر بود !!
. تا توانستم کوه آدرس را بیستون کنم !!!
. فرهاد کجایی که بیایی و ببینی !!!
. اما . . فایده اش چیست ؟ . . نظرام کو ؟
. من همیشه منتظر خارهای جان بخش کاکتوس در خوان
. هشتم هستم !!! . خار ؟ . . . و جان بخش ؟!!! .

درود
هر چی نظر بود تایید کردم
گویا مرض بلاگفا به اینجا هم سرایت کرده
مسولین هم که خوابن ...یا خدا چی کار کنیم حالا
حق با شماست دوست عزیز
تنبلی من باعث شد شما اذیت بشین ..شرمنده
فرهاد بچه خستست بزارید راحت استراحت کنه
مرسی دوست عزیز
جالبه ..خار ....و جانبخش

بهمن دوشنبه 13 مهر 1394 ساعت 15:20 http://life-bahman.blogsky.com

کاکتوس جان سلام
مدتیه ساکت و آرومی !
انشاالله که مشکل خاصی نداشته باشی .
انشاالله که حالتون خوب و خوش باشه و نیومدنت به این خونه دلیل بر مشغله های خوب و شاد زندگی باشه و لاغیر ...
موفق باشی و تندرست .

به به سلام اقا بهمن عزیز
ببخشید نبودم
پشت سرهم مسافرت بودم نشد که بیام
حالمان خوب هست شما هم باور کنید
شنیدم کسالت دارید البته الان دیگه فکر کنم خوب شده باشید
من دیر رسیدم به این خبر
مرسی
همیشه نظراتتون بهم انرژی میده
خواستم یه استکان چایی براتون بریزم ترسیدم بازم دوست و اشنا دعوت کنید ...منم بی جنبه
دیدم چایی نریزم بهتره
ممنونم بهم سر میزنید .ایشالا خدا شما رو برای بانوی گرامی و اقا پسراتونو و ما دوست وبلاگیا حفظ کنه
امییییییییییییییییین

خسرو جمعه 10 مهر 1394 ساعت 11:47

. درود . . نازنین که میدانم این بار مهربانیت شکوفه می
. دهد و برایم سوغات می آوری . . تا من پنهانش کنم
. چونان یک راز . . تا آمدن به کاکتوس را برایم آسان کند .
. در باره انجمن فرهنگی برایتان بطور کامل خواهم نوشت .
. کما این که برای [ نفس ] نوشتم . و عجیب حکایتی که
. شما تا چه اندازه با نفس هم عقیده اید . و به قول
. معروف . .یک سیب که دو نیمه شده باشد باید دوستان
. را آگاه کنیم و بعد جلسات فرهنگی را بر گذار. . . خیلی
. جالب است . بیا و غزلم را بخوان و سوغات مرا هم
. بیاور . . فقط برای من . . متشکرم . . متشکرم .

درود
چشم دوست عزیز خدمت می رسم و سوغاتی هم براتون میارم
حالا کمپوته چی دوست دارید ؟
ادرس نفس خانومو به ما هم بدید تا ببینیم تا چه حد به هم شبیه هستیم
امدم

بالابان پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 19:29

سلااااااااام، من باز پست ها رو نخونده،کامنت گذاشتم خخخخ
نقش اول خب منم دیگه
من کجام، زبل خان اینجا زبل خان اونجا زبل خان همه جااا
آقاووو همه خوبن،منکه خوبم :دیییی

سلاااااااااام
دست شما درد نکنه
حداقل دو خطو بخون دوست عزیز
نقش اول شما هستید پس؟
میگم چند وقت نبودید فیلم نصفه کاره مونده بود
زبل خان بعد مدت ها خوش اومدید
در ضمن حال همه ی ما خوب است اما شما باور نکن

خسرو سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 21:02

. درود . . خواهش می کنم برای اولین و آخرین بار آدرس
. وب خود را برایم بنویسید . متشکرم .
. در ضمن هر چند مدارس باز شده . ولی در مورد جلسه
. فرهنگی با موضوع های گوناگون کمی فکر کنید .
. چیز جالبی میشود . مثلا در مورد کتاب خوانی و خاطراتی
. که از کتابی دارید و علاقه ای که به کدام نویسنده
. و خیلی مسایل دیگر . . . شب پرشکوهی می شود
. گفتگوها . . شیرین و بحث داغ . . شصت هفتاد نظر
. برای هر شرکت کننده یک یادگاری ارزشمند خواهد
. بود . موفق باشید .

درود باشه حتما
به سن و سالم و نوشته هام می خوره بچه مدرسه ای باشم
من برم به درس و مشقم برسم پس

خسرو سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 20:56

. درود . چه جمع خوبی !! همه ی دوستان من اینجا
. هستند . یعنی می شود جلسه فرهنگی را در اینجا
. [ بلاگ اسکای ] هم بر گذار کنیم ؟ !! . من در سه سالی
. که در بلاگفا بودم انجمن فرهنگی را بنیان گذاشتم .
. ماهی یکی دوبار . شب ها از ساعت هفت و هشت
. شروع میشد تا . . . . . خدا !!! . هر بار یک نفر میزبان
. میشد و دیگران به وب او میرفتن . . و البته موضوع بحث
. قبلا اطلاع داده شده بود هر فرد بارها و بارها می آمد
. نظر می نوشت و با نظر دیگران موفق و یا مخالف
. بود . . بحث داغ و آتشی در می گرفت . . مانند چت
. اما . این یک یادگاری بود برای تمام شرکت کنندگان
. گاهی با هفتاد نظر باید جمع بندی می کردیم تا
. نتیجه بحث مشخص شود .

درود
ممنون ...دوستان همگی بزرگوارن
چه برنامه ی جالبی ...خوشمان امد
ختما در موردش با شما صحبت می کنم

بهمن یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 23:42 http://www.life-bahman.blogsky.com

کاکتوس جان عزیز
فکر نکن الان عصبانی هستم که دارم اینو مینویسم ...
به نظر من همه ی ما ، شایدم اکثریت نوع بشر سیاهی لشکرهائی بیش نیستیم که باید در کنار نقش های اصلی خلقت فقط صحنه رو کمی شلوغ کنیم تا نقش اصلی ها بتونن خوب ایفای نقش کنن ...
همین ...

نظرتون عالی بود
مرسی
یاد یه مبحث محیط زیستی افتادم
یه کتاب جالب هست که توش گفته
بشر هم مثل سایر گونه ها فقط یه گونست و به خیال خودش اشرف مخلوقاته اگر اینو درک کنه کنار گونه های دیگه راحت زندگی میکنه و انقدر به فکر دخل و تصرف نمیوفته
با حرفای شما یاد این موضوع افتادم
مرسی

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 22:44 http://1nicegirl8.blogsky.com/

نقش اصلی خودمون هستیم با فراز و فرود
گاهی تلخ گاهی شیرین
گاهی ملوس گاهی چموش

شاید

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 22:00 http://1nicegirl8.blogsky.com/

نقشها وجود دارن و هر آدمی تو زندگیش نقش های متفاوتی ایفا میکنه
نقش فرزند نقش مادر پدر خواهر برادر عمو عمه دایی خاله و مهمترین نقش بنده خدا بودنه
نقش های خودمو واست بگم؟دخترم برای پدر و مادرم... نوه هستم برای پدر بزرگ و مادربزرگم دختر خاله هستم برای دخترخاله ها و پسرخاله ها دختر عمو هستم برای پارمیس دانشجو هستم برای استادم دوست هستم برای دوستم سنگ صبورم برای رفیق شفیقم و شهروند هستم برای شهرم مردم هستم برای کشورم و خیلی نقش های دیگه
چطور میتونی منو با اینهمه نقش نادیده بگیری؟

من هیچ وقت نخواستم نقش کسیو نادیده بگیرم
یه سواله که ذهنمو درگیر کرده
همه ی ادما نقشای زیادی رو بازی میکنن
اما تو زندگی خودمون محدودی خودمون نقش اصلی کیه؟

خسرو یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 17:03

. درودی میتراود از لبم بر تو . . درودی پاک و مهر افزون . .
. و شما دیگر چرا ؟!! . نقش اصلی از دوران سلسله
. ننگین صفویه شروع شد . مغزها را شستشو دادند . .
. غم ، ماتم ، عزا ، بدبختی ، گریه و زاری . . به
. سر و صورت خود زدن . . زیر علمی که بیشتر شبیه
. صلیب مسیح است . [ که آخوند های دوره صفویه از
. از اروپا چند قلم از ابزار عزا داری مسیح را با تغییراتی
. وارد عزا داری ایرانی ها کردند ] و یادمان دادند با
. شمشیر و زنجیر خودمان را بزنیم !!!! . و روایت ها
. که اینک به بار نشسته و ایران میرود تا قرون وسطی
. را تجربه کند که اگر کشیش ها هزار سال هر کار
. که دلشان خواست کردند اینجا حداقل پانصد سال
. دوام می آورد . . نقش اصلی ذهن های منجمد
. از دوران گذشته است که فقط با کوره آتش دانش
. ذوب خواهد که زمان میبرد .

خیلی چالب بود و حقیقت تلخ
ممنون از حضورتون دوست بزرگوار

سهیلا یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 16:08 http://rooz-2020.blogsky.com/

ای بازیگر گریه نکن
ما هممون مثل همیم
صبحا که از خواب پامی شیم
نقاب به صورت می زنیم
یکی معلم میشه و یکی میشه خونه بدوش
یکی ترانه ساز میشه یکی میشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتهای ماست
گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست
هر کسی هستی یه دفعه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن رها شو از پیله ی خواب
نقش یک دریچه رو رو میله قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
کاش که میشد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس
تنها برای یک نگاه حتی برای یک نفس
تا کی به جای خود ما نقاب ما حرف بزنه
تاکی سکوت و رج زدن نقش نمایش منه
میخوام همین ترانه رو صحنه فریاد بزنم
نقابم رو پاره کنم جای خودم داد بزنم


نمیدونم چرا بعدازخوندن پستت این شعر همه ش تو ذهنم نقش میبست

عالی بود
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد