چرا؟

گاهی.............یهو ...................

چنان دلت میگیره که وقتی چشماتو

باز می کنی، می بینی سرسجادت

نشستی وفقط صدای گریه هاته  که

گوشتو نوازش می کنه ......

صدای هق هقی که با کلمه ی چرا؟

چرا؟چرا؟سر جنگ داره .....

و چراهایی که مدام تو گوشت زنگ

 می زنه و دلت از این همه چرا ی

 بی پاسخ به درد میاد ....

گاهی فقط یه تلنگر کوچیک برای

بیداری همه ی چرا ها ی

 سرگوب شده کافیه ......

پانوشت1:

من بین چراهایی گیر کرده ام که

هر کدامشان

دنیایی را از من گرفت ...

پانوشت2:

بعضی شبا انگار نمی خواد صبح بشه .

پانوشت3:

کاکتوس از ..... پرسید :

دل پاک سیری چند؟

پانوشت4:

وقتی می رسی به نیستی ،هست می شی

و وقتی می رسی به هستی ،نیست میشی .

پانوشت5:

امروز شنیدم یکی از کسایی که برام عزیزه

قلبش درد میکنه و بیمارستانه

لطفا این شبا برای همه بیمارا دعا کنید .

پانوشت 6:

صدایی که خستس قدرت فریاد نداره .