کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

زندگی!!!



گاهی وقتا وسط روزای بد زندگی ،

اتفاقای کوچولویی رخ می ده ....

اتفاقایی که وسط ناراحتی ،وجودتو

پر از لبخند می کنه ....

گاهی خاطرات به وجودت چنگ میندازه

و تو رو تبدیل به یه موجودعجیب میکنه

موجودی که خودتم نمی شناسیش و

 نمی دونی چه حالی داره !!!

این وسط، یه سری اتفاقای کوچولو

باعث می شن از بار این احساسات

تلخ کم بشه ....

 


  



دیشب که بعد مدت ها کنار خواهرام نشستم و

 کمی همدیگرو مسخره کردیم و کلی خندیدیم



(سوگلی که فقط خدای این کاراست،یعنی عاشقشم )

به این فکر میکردم که زندگی یعنی چی ؟

چرا گاهی تلخه و گاهی مثل عسل شیرین ؟

چند روز پیشم رفته بودم وبلاگ یکی از دوستان ،

دیدم اونم از زندگی نوشته از همین اتفاقای کوچولو

خوب شاید زندگی:

همین دور همی ساده و صمیمی با اعضا خانواده باشه

همین که ببینی چقدر دلت برای لبخندشون تنگ شده



شاید زندگی:

خوندن وبلاگ دوستی باشه که داره سعی میکنه

زندگیش پر از زندگی بشه ....

زندگی شاید :

دوستی باشه که وقتی دلش گرفته بهت میگه

تو هم لالایی بلدی ؟

اونوقت  با تمام وجود می ری سراغ کتاب لالایی

 خاک گرفته ی گوشه ی کمدتو براش چند خط

 لالایی می نویسی :

لالا لا لا بهشت من

گل اردیبهشت من

خدا با لطف آورده

تو را در سرنوشت من

بعد ببینی چقدر دلت برای همین ساده ها تنگ شده

زندگی شاید :

همراهی بدون انتظار دوستی مجازی باشه که بهت

اعتماد کرده.نه دیدیش و نه میشناسیس ،اما میدونی

بین دعاهاش جا داری...


شاید به قول فروغ :

سهم من از زندگی گردش محزونی در باغ خاطره هاست

اما همین خاطره ها روزی تموم زندگی من بودن و

 لبخند به لبام اوردن ،شاید الان با مرور خاطره ها

یه لبخند و بعد شوری اشک نصیبم میشه ،اماهمین

خاطرت ها رو با شوری بی وصوش دوست دارم

زندگی شاید :

دل پر از درد مرد محیط بانی باشه که به قول

خودش تا گلو زیر قرضه و دلش از مرگ حیونایی

 که با خون و دل بزرگشون کرده گرفته و اشک

 گوشه ی چشماشه اما تو جمع انقدر میگه و میخنده

که لبخند و به لب دوستاش بیاره



زندگی شاید :

همون معمای پیچیده ای باشه که هیچ کس سر از

کارش در نیاورده و شاید یه معمای ساده مثل سر و

صدای گنجشکایی باشه که اول صبحی باشیطنتاشون

گوشاتو از خواب زمستونی بیدار میکنه

 


زندگی شاید :

صدای ضبط شده ی کودکی باشه که با تمام وجود

میخنده و هر روز صبح لبخند رو به روی لبات میاره

زندگی شاید:

یه فاصله ی میان دستای دوتا دوست تو

 روزمرگی های این دنیا باشه ....

زندگی شاید :

همین باشه که عزیزی که عاشقه گل و اما سراغ گل نمی ره رو

 مجبور کنی برای خودش یه گلدون بخره

با اینکه می دونی کار سختیه ...........

زندگی شاید :

یه کاکتوس کوچولویی باشه که اونو هدیه می کنه

 به یه دوست تا تنهایی هاشو با اون قسمت کنه

زندگی شاید

 یه شعر از مولانا باشه که بعد از چند روز ناراحتی

 دوستی تو گوشت زمزمه کنه و تو حاله خوبی پیدا کنی

زندگی شاید

 فال حافظی باشه که بهت میگه یوسف گم گشته باز اید

 به کنعان غم مخور و تو  با وجود اینکه می دونی

 دیگه از یوسف گم گشته خبری نیست اما بازم

این فالو دوست داری

زندگی شاید :

یک آن به خود اومدن و دیدن اینه که چقدر دلت

برای خودت تنگ شده وچقدر رنگ چشمات قشنگه ....



زندگی شاید :

حضور به موقع دوستی کنارت باشه که به ندای دلش گوش داده


 

زندگی شاید :

همین اتفاقای کوچولو باشه که تو رو وادار میکنه

کنار همه ی اتفاقای تلخ لبخند بزنی

 

پانوشت:

امیدوارم روزتون پر باشه از این اتفاقای کوچولوی شیرین

حواستون به معجزه های کوچیک زندگیتون باشه

به امید معجزه های بزرگ معجزه های کوچیکو از دست ندید

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سپیده 21 جمعه 15 آبان 1394 ساعت 03:29

شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

سهراب سپهری

مرسی

سهیلا پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 17:41 http://rooz-2020.blogsky.com/

اگه بگم عاشق این پستت شدم باور میکنی رفیق؟
محشر بود و بدجور به دلم نشست...
حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند

ای جان
خوشحالم به دلت نسشته
اگه بگم میدونستم خوشتون میاد باور می کنید ؟
زندگیتون پر از این اتفاقای کوچولو و شیرین

ماهی سیاه کوچولو پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 15:58 http://1nicegirl8.blogsky.com/

همیشه پر از زندگی باشی

مرسی عزیزم
شما هم همین طور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد