کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

افسانه ی گل نرگس




کیمیاگر افسانه ی نرگس را می دانست،

جوان زیبایی که هر روز می رفت تا

 زیبایی خود را در یک دریاچه تماشا کند.

چنان شیفته خود می شد که روزی به

درون دریاچه افتاد و غرق شد.......

 

در مکانی که از آن جا به آب افتاده بود،

گلی رویید که نامش را” نرگس“ نهادند.



  


هنگامی که نرگس مرد ،اوریادها

(الهه های جنگل) به کنار دریاچه آمدند

 که از یک دریاچه ی آب شیرین، ب

ه کوزه ای سرشار از اشک های شور

 استحاله یافته بود.


اوریادها پرسیدند: چرا می گریی؟


دریاچه گفت: « برای نرگس می گریم».


اوریادها گفتند:«آه، شگفت آور نیست که

 برای نرگس می گریی...»


و ادامه دادند:«هر چه بود،با آن که ما همواره

در جنگل در پی او می شتافتیم، تنهاتوفرصت

داشتی از نزدیک زیبایی او را تماشا کنی».


دریاچه پرسید:«مگر نرگس زیبا بود؟»


اوریادها، شگفت زده پاسخ دادند:

«چه کسی بهتر از تو می تواند

 این حقیقت را بداند؟هر چه بود

هر روز در کنار تو می نشست».


دریاچه لختی ساکت ماند. سرانجام گفت:

 
«من برای نرگس می گریم،

اما هر گز زیبایی او را در نیافته بودم.


برای نرگس می گریم، چون هر بار از

 فراز کناره ام به رویم خم می شد،


می توانستم در اعماق دیدگانش،

بازتاب زیبایی خودم را ببینم».

کیمیاگر گفت:« چه داستان زیبایی».

 

از مقدمه کتاب کیمیاگر، اثر پائولو کوئلیو

پانوشت:

شاید غصه ی دوستی ما ادما همین

شکلیه ، اول که با کسی دوست میشیم

انقدر بازتاب خودمونو تو چشماش

 می بینیم که شیفتش میشیم ...

اما بعد یه مدت که دیگه تو چشماش

بازتاب خودمونو نمی بینیم ...

فاصله میگیریم .....

فاصله و فاصله و فاصله و تمام

به همین سادگی

 

نظرات 9 + ارسال نظر
خسرو شنبه 7 آذر 1394 ساعت 20:42

. درود . اینجا چه خبره ؟؟ چرا کسی بداد کسی نمیرسه من خسته و نالان اومدم . . برای
. تشکر از مهربانی هایت با کت و شلوار و کراوات
. اما کسی در را باز نمی کند . . دسته گل
. آورده ام . . نگی من نیامدم هااا
. میروم و منتظر میمانم . . شادمان باشی و
. موفق . راستی چه شده اینجا ؟؟؟ .

درود ...خبری نیست ...هیچ کس حوصله هیچ کس نداره
اخر کت و شلوار و دسته گلتان چه بدرد من می خورد که در را باز کنم
اگر کمپوتی ....مرغ شکم پری ...میاوردید بهتر نبود ؟
سوت و کور فعلا
ممنون سر میزنید

خسرو جمعه 6 آذر 1394 ساعت 21:04

. درود . اگر تیغ های کاکتوس بر پایت نرفته . . برود !!
. تا بدانی که چه بر دل من رفته !!!
. تا چند گویی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس
. نه خود تویی زیبا و بس ما نیز هم بد نیستیم !!!
. نه نظر می گذاری . . و نه تائید می کنی . . من گرفتار را
. با سر گرانی سر گردان می کنی !!!
. بنا به فرمایش استاد سخن سعدی شیرازی
. عیب شیرین دهنان نیست که خون میریزند
. جرم صاحبنظران است که دل می بندند
. حالا بازم نیااااااا !!!!!!!!!! .

درود ....تیغای کاکتوس به قلبم رفته
شما که مجنون شدید و رفتید بیابونو و برگشتید حال بگذارید ما کمی نقش مجنون را بازی کنیم
واقعا جرم صاحبدلانه که دل می بند ند
باشه نمیام

سپیده 21 جمعه 6 آذر 1394 ساعت 02:11

دیرست گالیا!

درگوش من فسانه دلدادگی مخوان

دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه

دیرست گالیا! به ره افتاد کاروان...



عشق من و تو؟ ... آه

این هم حکایتی ست

اما، در این زمانه که در مانده هر کسی

از بهر نان شب،

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.



شاد و شکفته در شب جشن تولدت

تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک،

امشب هزاردختر همسال تو، ولی

خوابیده اند گرسنه و لخت، روی خاک.



زیباست رقص و ناز سرانگشتهای تو

بر پرده های ساز،

اما، هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشتهایشان

جان می کنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا

وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست

از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ

در تارو پود هر خط و خالش: هزار رنج

درآب و رنگ هر گل و برگش: هزار ننگ

اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک

اینجا به باد رفته هزار آتش جوان

دست هزار کودک شیرین بی گناه

چشم هزار دختر بیمار ناتوان...



دیرست گالیا!

هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

هرچیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

هنگامه رهایی لبها و دست هاست

عصیان زندگی ست.



در روی من مخند!

شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!

بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!

بر من حرام باد تپش های قلب شاد!

یاران من به بند:

در دخمه های تیره و نمناک باغشاه،
در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک،

در هر کنار و گوشه این دوزخ سیاه.



زودست، گالیا!

در گوش من فسانه دلدادگی مخوان

اکنون ز من ترانه شوریدگی مخواه

زودست، گالیا! نرسیدست کاروان...



روزی که بازوان بلورین صبحدم

برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت،

روزی که آفتاب

از هر دریچه تافت،

روزی که گونه و لب یاران همنبرد

رنگ نشاط و خنده گمگشته بازیافت،

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها،

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان

سوی تو،

عشق من!

"هوشنگ ابتهاج"

دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه

بهمن پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 16:37

خدا نکنه که بین دوستیها فاصله ایجاد بشه ...
راستش الان تنها چیزی که بین دوستیها فاصله ایجاد میکنه ، کمبود وقته !
هرکه را دیدم از این قافله دردی دارد ...
.
.
.
راستی هر چند خیلی کم خدمت میرسم ولی شما هم خیلی کم مینویسی !
چراااا؟؟؟

واقعا خدا نکنه
دلم براتون تنگ شده بود
نوشتن !!!
نمیدونم ..شاید همون کمبود وقت ....شاید
و شاید
http://cdn.gahar.ir/2015/02/-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-Love-14.jpg

شاید داستانی نیست برای تعریف کردن
وجودتون همیشه باعث ارامشه
شاد و سر زنده باشید همیشه

خسرو چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 19:31

. درود . . . . خداااا تو کجایی ؟؟ . . چرا تائید نمی کنی ؟؟ .
. من یادم نیس برات چی نوشتم . . می ترسم تکراری
. و نخ نما بشه نوته هام . . کجا رفته ای ؟؟
. ای رفته از بر من رفتی که رفته باشی
. یا مصلحت بر این بود چندی نهفته باشی
. از رفتن ات نترسم گر خود بیاد مایی
. ترسم که از رقیبان حرفی شنفته باشی
. باااابا از رفتن شما و هجران بی پایان و تاریکی شب
. فراق . . و . . دیگه دیگه . . مثه مجنون آواره
. . . . . [ نشدم !!!! ] پس می خواستی آواره بشم ؟
. نه جانم ازین خبرا نیس !!!!!

درود ....کنار درختای بید مجنونم
مصلحت بوده که چندی خفته باشم خخخخ
بیادتون هستم با دیدن هر کمپوتی خخخخ
شمع و گل و پروانه یادتان رفت
نه احتیاجی به اوارگی نیست ...بزارید مجنون کمی عاقل باشه و به زندگیش برسه ...گناه داره بچه ی مردم

سپیده 21 سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 19:39

وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت می دارم رازی است
که در میان حنجره ام دق می کند
وقتی تو نیستی
من فکر می کنم تو
آنقدر مهربانی
که توپ های کوچک بازی
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشه های فنجان ها، حتی
از دوری تو رنج می برند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت و آیینه و هوا
به تو معتادند
و انعکاس لهجه شیرینت
هر لحظه زیر سقف شیفتگی هایم
می پیچد!
...

"حسین منزوی"

عشق
همین خنده های ساده توست
وقتی
با تمام غصه هایت
می خندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم

کیکاووس یاکیده

سپیده 21 سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 19:26

وقتی نیستی
در شهرها در خیابان ها
دنبالت می گردم
گل قشنگم!
و هر تکه ات را در زنی می یابم
همه ی نام ها تویی...
همه ی چهره ها تویی..
تمام صداها از توست.

دیروز چشم هایت را
در قطاری دیدم
که نگاهم کرد و گذشت
امروز حوله بر تن
در راهرو ایستاده بودی
با موهای خیس و همان خنده ها
فردا لب هات را پیدا می کنم
شاید هم دست هات.

مثل تکه های پازل
هر روز بخشی از تو رو می شود
گونه ای، رنگی، رویی،
دستی، لبخندی، مویی،
نگاهی...
گاهی عطر تنت
می پیچد در سرم
دلم می ریزد
در هر کس نشانه ای داری
همه را نمی توانم در یکی جمع کنم
همه را یکجا می خواهم...
اصلاً ...
تو را می خواهم.

"عباس معروفی"

هی خانم
که خیره نگاه می‌کنی
لباسم شبیه او بود یا قد و قواره‌ام ؟
شرم نکن من درد تو را می‌فهمم
من هم به یاد او
به ابرها و آدم‌ها
حتی به دیوار
خیره شده‌ام
هر چه دلت می‌خواهد نگاه کن

علیرضا روشن
.............................
نگاهت کردم
خندیدی و رفتی
و من
در عمق نگاه لبخند تو مانده ام

کاکتوس
..................
نگاهم که میکنی
قلبم می لرزد
چشمانم می گریند
و لبخند محو می گرذ از لبانم
زیرا
در عمق احساس خویش می دانم
این نگاه،مال دیگریست .
کاکتوس

خسرو دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 13:12

. درود . مهربان چرا دیگر نظرات را تائید نمی کنید ؟؟ .
. گویا اصلا نت نیستید . . نگرانم کردی . . نکند من باید
. کمپوت بیاورم !! این چندمین نظر من است
. که تائید نمی شود . و البته نشان می دهد که نظری
. را تائید نکرده ای . . و نمیدانم چرا . . خواهش می کنم . .
. . بیا و بگو . . تا از نگرانی نجات یابم .
. با امید به شادمانی شما

درود ....دیر به دیر سر می زنم ...شرمنده
نگرانه چی اخه ....
وقتی به کمپون احتیاج داری کسی نیست برات بیاره ...روزگاره دیگه

خسرو پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 22:29

. قبل از سلام !!! . خدا تو شاهدی من چندین چند بار
. آمدم و نظر نوشتم ؟؟‌!! . ولی اثری از نظراتم نیست
. که نیست . . و معلوم هم نیست چرا بچه مردومو
. سر کار می گذارند . . به چه گناهی ؟ که آن هم
. معلوم نیست که نیست . پست جدیدم منتظر نظر
. شماست . . و من بی قرار

نظراتتون ثبت شده ...دیر تایید کردم
ببخشید خوب ...
اومدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد