کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

راز گل سرخ ...


نمی  دونم داستان از کجا شروع شد ...

فقط یادم میاد

روی صندلی نشسته بودم  که ...

 متوجه  دخترکی شدم  که ....

 

  از کنارم گذشت و رفت کمی اون طرف تر

روی صندلی که سرپناهی برای فرار از آفتاب

داشت و پناهی و مامنی برای مرده ها و

زنده ها بود ، نشست ...

دخترک مانتو ی ساده ی کوتاه همراه با

شلوار دم پا پوشیده بود ....

کفش خیلی جمع  جور و روسری و کیفی مشکی...

به چشماش عینک مشکی زده بود برای همین

حالت چشماش خیلی مشخص نبود ......

معلوم بود با اون جایگاه خاطرات زیادی داشته ....

با اینکه سعی می کرد اروم باشه اما

یه اشفتگی تو وجودش موج می زد  ....

ساکت بود و به همه چیز خوب نگاه می کرد

گاهی به درختا ....گاهی به ادما ...

گاهی به زمین و مرده ها ....

و گاهی اروم قطره اشکاشو یواشکی پاک می کرد

و گاهی بی محابا لبخند رو لباش نقش می بست ...

معلوم بود خاطرات تلخ و شیرینی به وجودش چنگ انداخته

مدت ها اونجا نشست ...ساکت و اروم

بعد چند ساعت از تو کیفش یه گل سرخ

در اوردو گذاشت روی صندلی ....



پاشد خودشو جمع و جور کرد و اومد سمت من

منو به خودش برگردوند و به مسیرش ادامه داد

من

من

عقل او بودم ....


پانوشت: تضاد عقل و احساس




نظرات 5 + ارسال نظر
بهمن شنبه 21 فروردین 1395 ساعت 14:37 http://www.life-bahman.blogsky.com

کاکتوسی جان عزیز
اول اینکه" نشسته " رو نوشتی " شسته "
و دو اینکه " مامنی " رو با فاصله نوشتی " ما منی " که معنیش رو غلط میکنه ...
و سه اینکه " بی محابا " درسته نه " بی مهابا "
و در آخر ببخش اگه غلط گرفتم آخه میگن دوست گفت گفتم و دشمن گفت میخواستم بگم ...
و من دوست دارم که دوستت بمونم و اگه موردی دیدم بگم ...
بازم بگم که خیلی زیبا بیان شده بود . تضاد بین عقل و احساس

بله اقا بهمن بزرگوار

همش غلط املایی ...عامو بزار یه چی بگم بخندیم
والا من اولش نوشته بودم بی مهابا بعد گفتم الان ماهی میاد میگه اشتباه گرفتم پاک کردم نوشتم بی محابا ..به جان خودم راست می گم دروغ بگم اگه کچل بشم ..نه ببخشید کچل بشم اگه دروغ بگم
ممنونم که بهم میگید اشتباهاتمو
راستی یه چندتایی تیله گرفتم ..همین جوری داشتم در بازار چرخی می زدم که چندتا تیله به من اشاره کردن بیا ما رو بگیر واسه عامو بهمن
من دیگه دیدم خودشون دارن پیشنهاد میدن گفتم به چشم

بهمن شنبه 21 فروردین 1395 ساعت 14:25 http://www.life-bahman.blogsky.com

متن زیبا و دل نشینی بود با یکی دو غلط املائی قابل بخشش ...
اما راستی عقل چه خوب تموم جزئیات اون دخترک رو بیان کرده ! میگم عقل از جنس مونثه که اینقدر دقیق جزئیات رو دیده ؟
آخه اقایون اینقدر ریز بین نیستن ...

ممنون
غلط املایی
چه بگویم عامو والا عقل مونث و مذکر مگه داره ؟
که اقایانون ریزبین نیستن

کاکتوس چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 10:04

ﻣﯿﺎﻥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﻰ ﺷﻤﺎﺭﻣﺎﻥ
ﺍﻯ ﺁﺷﻨﺎ
ﺑﻪ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ
ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺁﻏﻮﺵ
ﻫﺰﺍﺭ ﺷﺐ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ
ﺑﺎﺯ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﻭﹸ
ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﻭﹸ
ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺑﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ

ﻧﯿﮑﻰ ﻓﯿﺮﻭﺯﮐﻮﻫﻰ

کاکتوس چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 09:59

ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻦ
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯿﹻ ﺻﻤﯿﻤﯿﹻ ﺗﻨﻬﺎﯾﻤﺎﻥ
ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻮﺍﺯﺵ
ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻦ
ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﻮﺍﺏ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ
ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﻦ

ﻧﯿﮑﯽ ﻓﯿﺮﻭﺯﮐﻮﻫﯽ

ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 15:08 http://1nicegirl8.blogsky.com/

وقتی در بدن نیست جون در عذابه

یه استاد دارم که خیلی دوسش دارم
اونم همیشه همین حرفو میزنه
عقل که نباشه جون در عذابه
اما گاهی لازمه نباشه تا بتونی زنده بمونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد