کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

خواب زده !!!


جونم براتون بگه چند شب پیش، بسی خسته

 بودیم و کمی زود به بستر خواب رفتیم ....

خوب فکر کنم یکی دو ساعتی گذشته بود که

چشمتون روز بد نبینه .....



  


یهو با صدای جیغ سوگلی که می گفت :

واااااااااای مامان

از خواب پریدم ....

سرجام میخ کوب شدم و با ترس و عصبانیت

و وحشت با دست بهش اشاره کردم چی شده ؟

بنده خدا خودش ترسیده بود ، منم تو اون حالت دید .....

(کلا تو خونه ی ما همه سعی می کن منو از

 خواب بیدار نکنند چون علاوه بر سگ شدن

همیشه با یه ترس خاصی از خواب پا میشم

جوری که طرفی که منو از خواب بیدار میکنه

با ترس و لرز میاد سمتم و با صدای اروم صدام

میکنه و با این حال چنان از خواب پا میشم که انگار

 اتفاق خاصی افتاده و طرف بیشتر از خودم

می ترسه خخخخخ)

خوب داشتم میگفتم سوگلی ترسیده بود و منم با اون

 قیافه نشستم با دست اشاره می کنم چی شده ؟

با دست بهم اشاره میکنه هیچی هیچی نشده تو بخواب خخخخ

قلبم داشت میومد تو دهنم ...نگاهش به سمت قفس بود

یه لحظه فکر کردم گربه اومده مرغ عشقارو خورده

با صدای بلندتر بهش گفتم چی شده ؟

گفت : مارمولک ....



منو بگی انگار اب یخ پاشیدن روم ...

یعنی ..اصلا ...موندم چی بگم ....

دلم می خواست مارمولکو بگیرم بندازم تو جونش



بهش گفتم اخر تو منو سکته میدی

بعد از ترس اومد  تو اتاقم گرفت خوابید

بعد پرو پرو میگه شما هم با این جونوراتون !!!!

من که هم عصبانی بودم ...هم از لفظش خندم گرفته بود

بهش گفتم :اخه مگه حیون خونگین که میگی با این

 جونوراتون ...حودشون میان دیگه

گفت :اه و گرفت خوابید

منم که خوابم نبرد ....

 

پانوشت:

داغون تر از همیشه



 

نظرات 4 + ارسال نظر
بهمن جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 17:52 http://www.life-bahman.blogsky.com

خوو راس میگه، با این جونوراتون !!!

خوو حالا چرا بازم داغون تر از همیشه ...
چرا همیشه برا خودت آیه یاس میخونی؟
ماشاالله کاکتوسی به این خوبی که نباید داغون باشه... باید؟؟؟ خوو نباید ...

ای بابا ..حالا همه شدن طرفذار سوگلی
وقتی تو خوشی ته دلت غم داری
هر کاری میکنی درست نمیشی
نمیشه عامو ....یه چیزی شکسته

N@s!m پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 16:52

خخخخخخخخ

بنده نیز از همین تریبون اعلام میکنم :
اوهوم ( صداموصاف کردم )... ازمارمولک میترسم...
بلا تشبیه مث هاپو
نه ک بترسم نـــــــــــــــــه فقط چندشم میشه
جون عمم

که می ترسی

سهیلا چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 18:48 http://rooz-2020.blogsky.com/

مورچه خونه گی فقط مورچه....قانعترین و مهلبونترین و بی آزارترین هستن...
بعدشم سوگلی راس میگه خو....شوما هم بااون جونوراتون

الهی بگردمممممممم...چرا داغونترازهمیشه ایی؟ بیا بخلم ببینومممممممم

بابا ابجی همین مورچه جان قانع شما پدر ما رو در اورده
خوش به حال سوگلی جان
خوب
هیچی

نازنین چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 17:56

خخخخخ
اصلا غین مارمولک و گربه همیشه تو خونه ما سوژه بودا
اخ اخ اخ سرورشون یادم رفت هزغرپاهای محترم خخخخ


اونو نگو که منم باهاش مشکل دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد