کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

فریاد....



پانوشت:

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

پست آزاد


نظرات 14 + ارسال نظر
ماهی سیاه کوچولو چهارشنبه 12 خرداد 1395 ساعت 11:19 http://1nicegirl8.blogsky.com/

کاکتوسم
چرا هرجا باشم قسمتی از دلم اینجاست؟

هی ماهی
اشتباه میکنی ...هر جا که رفتی به پشت سرت نگاه نکن...منم تا چند روزپیش مثل تو فکر میکردم ولی دیدم حماقت چه عالمی دا ره...دل و احساس گاهی تو رو موجود خیلی احمقی میکنه ....
خرجا میری ایشالا دلت خوش باشه
نگران ادمای پشت سر نباش
قصه عادت یه قصه تکراریه
حالا من برعکس تو از وقتی کمتر میایم اینجا میبینم چقدر خوبه ...ادما رو از دور باید دوست داشت
یه بنده خدا میگفت ...میخوای عزیز بشی یا دور شو یا گور ....
فقط کمی نگران کاکتوسم و ادمای خوب
حالا ماهی هرجای این دنیا هستی روز و روزگارت خوش باد
مواظب خودت باش

مهدیس سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 20:56

کاکتوووووووووس
کاش تیغ نداشتی میتونستم بغلت کنم
حتی یه بار
به اندازه همون بغل میتونستم از غصه هات کم کنم

ممنون مهدیس
یه چیزایی درست نمیشه
یه سال ...دو سال ...تموم نمیشه
ممنونم ازت
خاطراتو می خوابونی یواش یواش
وای به اون روزی که یهو بیدار میشه

کاکتوس یکشنبه 9 خرداد 1395 ساعت 10:53

می خواستم همه کارهایم را بکنم
و سر فرصت به دنبال او بروم
می خواستم اول
دنیا را عوض کنم
کتاب هایم را بنویسم
اسم و رسم به هم بزنم
برنده شوم
و بعد با دست های پر به دنبالش بروم
خبر نداشتم که
عشق منتظر آدم ها نمی ماند


گلی ترقی

بهمن جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 17:47 http://www.life-bahman.blogsky.com

چی بگم کاکتوسی جان؟
گاهی دل آدم لبریز از غم و غصه میشه! لبریز!
گاهی دنبال دوتا گوش میگردی که فقط خودت رو تخلیه کنی، فقط دوتا گوش!
و الان متاسفانه توی حالتی نیستم که بخوام از دردهام بگم ...
آیا سکوت میتونه نمائی ناقص از تمام ناگفته هام باشه ؟

هر چی دوست داری اقا بهمن
بله ...کاملا مشخصه
ایشالا روزای خوب بیاد :گل
ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﯽ ﻧﺎﻟﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﺿﺮﺑﻪ ﺳﻬﻤﮕﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ،
ﻻﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ...!
 
"ﮊﺍﻥ ﺩﻻﺑﺮﻭﯾﻪ"

مهدیس جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 04:55

کاکتوس کاش میدونستم چی اینقدر اذیتت میکنه
ناراحت میشم اینهمه دلتنگیتو میبینم

http://8pic.ir/images/askeqfaab9gveo88y41r.jpg

یه روزی به یه بنده خدا گفتم ادما فقط دلشون می خواد درد همو بدونن
بعد راهشونو بکشن و برن
گفت نه ...انقدر گفت ک داشت باورم میشد
اما خودش بهم ثابت کرد :ادما فقط تا زمانی کنار همن که درد همو بفهمن ...
مهم نیست درست میشه مهدیس
صعی میکنم نه درگیر دلتنگی دیگران بشم نه دیگران درگیر دلتنگی من
اینجوری بهتره
ممنون از نگرانیت

N@s!m پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 17:07

ﻧﺴﻞ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ :
ﻧﺴﻞ ﻣﺎ ﻧﺴﻠﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺭﻓﯿﻖ ﺭﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﻮﺩ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﮑﺮﺩ
ﻧﺴﻠﯽ ﮐﻪ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﻮﺷﯿﺪ !
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺩﻝ ﮐﺮﺩ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ
ﻭ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩ....

ای بابا
چه نسل درب و داغونی

N@s!m پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 17:04

http://xup.ir/images/90763782221286640661.jpg


+ چــــــــیــــــــــــه ؟ نیگانیگامیکنی ؟
خودت گفتی هرچه میخواهد دل تنگت
بوگو...همش ک نباس عشقی فلسفی باشه


خیلی پررروووووویی

N@s!m پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 16:56

شبی برفی و آرام تر از شعر " فروغ "

با دلی خسته تراز ناله باد

دو قدم مانده به ایوان سحر...

در اتاقی که دلش

با دل سوخته شمع خوش است...

دیدن روی تو در خواب چه حالی دارد !

وقتی از کوچه تنهایی من می گذری

وقتی هر پنجره چون آینه ای

طرح زیبای تو را می گوید...

برگ پاییزی این کوچه فقط می داند

در پس پنجره ، مردن

چه حالی دارد !

تو همان سرخی بعد از سحری

که پس از بوسه پنهانی شب

بر تن و گونه صبح

راه بر اسم شبم می بندد

وه که در سرخی خوشرنگ سحر

چای پررنگ نبات و ریحان

بوی نم در ترک سینه خاک

از تو هی گفتن و گفتن...

چه حالی دارد...!!!



+ زیــبــــــــا...عه وا خدا مرگم بده اومدم بگم:

"کاکتوس" زبونم نچرخید بدمصب

اهنگ بسیار زیبای امید
چرا با من

کاکتوس چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 17:12

ﻗﻠﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﻟﻌﻨﺘﯽ
ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ
ﺁﻭﯾﺨﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﯼ
ﺗﺎﺏ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺭﺩ ﺑﯿﻨﹻ ﺑﻐﺾ‌ﻫﺎﯾﹻ ﻣﻦ
ﻭ ﺩﺭﺩ‌ﻫﺎﯾﹻ ﺯﻧﺪﮔﯽ‌
ﻧﻪ ﻣﯽ‌‌ﺍﯾﺴﺘﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﺪ
ﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺗﭙﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺗﻤﹻ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﻨﺪ

ﻧﯿﮑﯽ‌ ﻓﯿﺮﻭﺯﮐﻮﻫﯽ

کاکتوس چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 17:12

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ، ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺷﺐ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺑﯽ ﻣﺎﻩ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎ
ﺍﻣﺎ
ﭘﺸﺖ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﻫﺎ
ﺩﺭ ﻋﻤﻖ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﹺ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ

ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ

کاکتوس چهارشنبه 5 خرداد 1395 ساعت 17:06

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ
ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﺷﺐ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯼ

ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺭﻫﮕﺬﺭﺍﻥ
ﺧﺒﺮ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﯽ
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﺕ ﮐﯿﺴﺖ
ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟

ﻗﯿﺼﺮ ﺍﻣﯿﻦ ﭘﻮﺭ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد