کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

قصه های منو فسقل ...



چند روز پیش من و فسقل رفتیم پارک

تنهای تنها ...به دلایلی خیلی فنی ....

منم بی اعصاب ،موندم چیکار کنم با

این بچه 

دیگیر اجبار است و بس ...

تو ماشین  خانومی که کنارمون نشسته بود

بهمون سیب تعارف کرد ...

کلی تشکر و این حرفا که نه ممنون و اینا

یهو گفت بردار برای پسرت

منو میگی

یک ان برق گرفتمان ...

یه نگاه به فسقل کردم اونم که نگاه نکرد به

من مشغول خوراکی خوردنشان بود

نمی دونم چرا فقط تا اخر روز یه لبخند گنده

بر روی لبانم بود ،

و قندی که در دلم آب می شد

دیگه از پارک چیزی نمی گم که کشت منو

تا برگردیم خونه

به این نتیجه رسیدم بعضی لبخندا بهتر فقط

یه لبخند بمونن ...والا


نظرات 4 + ارسال نظر
مهدیس سه‌شنبه 2 شهریور 1395 ساعت 12:36

پسردار هم شدی پس!؟

پسر که یچی عامو دختر دارم شدم
والا ...افسردگی کامل شد رفت
این مدت که با سوگلی می رفتیم برای انتخاب رشته
مشاورای ...... همش یهش میگفتن به والدینتم بگو بیاد کنارت بشینه
یعنی منو یگی ....لان افسرده بیدم
اون روز رفته بودیم بیرون مجبور شدم فسقل بغل کنم
سوگلی ....میگه بچه داری هم بهن میاد ...داداش دارم شدم

این بشر به نظرن کنک لازم نمی دارد ؟

سُهیلآ پنج‌شنبه 21 مرداد 1395 ساعت 13:53 http://fortuna.blogfa.com/

خوبهههه که خو شما هم بچه دار میشین
من سهیلا امیدوارم با اون سهیلا دست و لنگ شسته از دنیا قاطی نشم پلیز

بیخیال فورتانا خانم
بچه سی چه ؟!!!
نوچ دیگه قاطی نمیشی جانم
خوش اومدین

خسرو چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 19:16

. درود . اول این که چرا با خوان هشتم قهری ؟؟!! . .
. دوم هم که این فسقل . . مگر پسر شما نبود ؟؟ . . یا . .
. بود ؟؟ . . من که نفهمیدم . . بیا . . خوان . . . هف هشت
قسمت از یک داستان را بخوان . . . بعد . . بد و بیراه
. بگو . . من کمی گرفتارم .
. وگرنه . . زیباترین گل خار دار جهان را فراموش نمی
. کنم . .

درود ...قهر !!!!
قهر نیستم جناب ..یکم اوضاع عجیب شده ....
فسقل پسر خواهر خانم جان می باشد ..
خوش به حالتون که کمی گرفتارید
قسمت اولش که جالب بود
چشم سرفرصت حتما می خونم .
من هم خیلی گرفتارم و لی خوان هشتم
را فراموش نمی کنم

کاکتوس یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 16:27

ﺩﻟﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺩﻟﻢ ﺩﺭﯾﺎ
ﺩﻟﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ
ﺩﻟﻢ ﺍﻏﻮﺍﯼ ﺗﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻣﺴﺘﯽ ﺍﻧﮕﻮﺭ
ﺩﻟﻢ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺑﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﺑﺎﻍ ﹺ ﭘﺮ ﻧﺎﺭﻧﺞ
ﺩﻟﻢ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﹺﺘﹹﺮﺩ ﻭﹸ ﻟﻄﯿﻒ ﹺ ﺻﺒﺢ ﺷﺎﻟﯿﺰﺍﺭ
ﺩﻟﻢ ﺻﺒﺤﯽ
ﺳﻼﻣﯽ

ﺑﻮﺳﻪ ﺍﯼ
ﻋﺸﻘﯽ
ﻧﺴﯿﻤﯽ
ﻋﻄﺮ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ
ﻧﻮﺍﯼ ﺩﻟﮑﺶ ﺗﺎﺭﻭ ﮐﻤﺎﻧﭽﻪ
ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺩﻭﺭﺗﺮ ﺣﺘﯽ
ﺩﻟﻢ ﺷﻌﺮﯼ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﻟﻢ ﺩﺷﺘﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﻭﯾﺸﻦ ﻭ ﮔﻞ ﭘﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻟﻢ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﻮﺷﺎﻧﺪ
ﺩﻟﻢ ﺁﻭﺍﺯﻫﺎﯼ ﺳﺮﺧﻮﺵ ﻣﺴﺘﺎﻥ ﹺ ﺑﯽ ﺩﻝ
ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻫﺎ ﺯﯾﺮ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺷﺐ
ﺩﻝ ﺍﯼ ﺩﻝ ﮔﻔﺘﻦ ﺷﺒﮕﺮﺩﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﹺﺪﯾﺮﻭﺯ
ﺩﻟﻢ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻏﺴﻞ ﺗﻌﻤﯿﺪ ﮐﺸﯿﺶ ﻋﺸﻖ
ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺗﺮ ﺷﺎﺩﺗﺮ ﺁﺑﺎﺩﺗﺮ
ﺣﺘﯽ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯﯾﺮﻭ ﺭﻭ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻟﻢ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ...
 
"ﺑﺘﻮﻝ ﻣﺒﺸﺮﯼ"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد