کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

مردگان در اسارت

اینکه همه ی عزیزان ادم بعد از مرگ یه جا باشن 

خیلی خوبه ،اما اینکه اون ها رو تو یه اتاق زندانی کنیم ...

گاهی وقتا که از کنار این اتاق های قفل شده 

که مرده ها رو زندانی کرده ،رد میشم 

با خودم میگم چرا؟

چرا زنده ها فکر نمی کنند که شاید مرده ها هم 

منتظر یه غریبه باشن که کمی کنارشون بشینه و 

درد و دل کنه...

چرا فکر نمی کنن که شاید مرده ها هم منتظر یه 

شاخه گل باش که خیلی اتفاقی رو قبرشون قرار بگیره 

یا حتی دستی ناشناس که غبار قبرشونو بشوره...

چرا فکر نمی کنن که مرده ها هم گاهی محتاج صدای 

خنده ی کودکانی هستند که بی دغدغه ی فردا 

کنار قبر بازی می کنند...

چرا فراموش می کنند که این مرده ها هم رفقایی دارن 

که وقتی دلشون تنگ میشه باید از پشت پنجره ،

چشم بدوزن به دوستاشونو و حتی نتونن وجود 

دوستاشونو در اغوش بگیرن و اروم اشکاشون 

روی قبر بریزه...

چرا به خودمون اجازه میدیم این دلخوشی های ساده رو 

از عزیزانمون بگیریم ....


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد