کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

چایی


یک استکان چای داغ

نظرات 6 + ارسال نظر
مهساسلطانیان دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت 19:22 http://khane8tom.blogsky.com

سلااام خوبی کاکتوس جان...ببخشید به خاطر تاخیرم...
خوبید؟؟؟
چای داغ!!!!خیلی دوست دارم مخصوصا با شیرینی\بافلوا\
اما متاسفانه چای نمیتونم بخورم...

سلام مهسا خانوم ....چه عجب ....
خوبم ،شکر
شما خوبی؟
ایشالا خیلی زود حالتون خوب میشه و یه چایی داغ باقلوایی می خوری

خسرو . و . مهسا شنبه 20 آبان 1396 ساعت 20:18

. درود دیگر بار . . . کاکتوس استعدادش را هم دارد . . .
. ولی . . متاسفانه تنبلی و بی حالی مانع پیشرفت
. است !!!! می بخشید . .
. برادر بزرگ همسرم از سرزمین وحی آمدند و بنده با این غزل به
پیشبازشان رفتم . لازم بیاد آوریست که خواجه شیراز می فرماید .
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را . .
و بنده در زمان سرودن این غزل مناسب دیدم از خواجه بزرگوار
بپرسم . . چه باید کرد آنگاه که در سرایت نسیمی نمی وزد !!
به کجا سفر نمودی دل عاشقان ربودی
من و خاک پاک کعبه بدلم چه آرزویی
اگر این خبر رسانی تو به هُد هُد سلیمان
من چو منصور و سنایی همه امید رهایی
دل آسمان شب را تو شدی ستاره نور
به سرای کعبه رفتی تو به نیت گدایی
اگر یک گره گشایی ز دست نجیب فقیری
تو رسیده ای به جایی که نشانی از خدایی
بخدا که سر گذارم به وفا و عهد پیمان
من تحمل نتوانم غم و درد این جدایی
چه کنم اگر نیامد به سرای من نسیمی
چه نوازم آشنا را به پیام آشنایی !!
خسرو از ریا و تزویر تو بیا و پرده بر گیر
دم آخر است و فردا که تو در نزد خدایی . .

باز هم درود ...
بله حق با شماست.کلا انرژی نداره بچه ...
دعا بفرمایید خدا شفاش بده،شاید درست شد
غزل زیباییه،مخصوصا ..اگر یک گره گشایی...
عالی ،ممنون

خسرو . و . مهسا شنبه 20 آبان 1396 ساعت 18:02

درود . هر چند شعر هم روحنواز و عبرت انگیز است . ولی این حکایات هم
. برای گفتن حرف بسیار دارد . . میدانیم روباه حیله گر است . و / ما / با دقت
. به پندی که به فرزندش میدهد گوش میدهیم . جالب است .

روزی روباهی به فرزندش گفت :فرزندم از تمام این باغها میتوانی انگور
بخوری غیر ازآن باغی که متعلق به ملای ده است،حتی اگر گرسنه
هم ماندی به سراغ آن باغ نرو!روباه جوان از پدرش پرسید :چرا مگر
انگور این باغ سمی است ؟ !! روباه به فرزندش پاسخ داد : نه فرزندم
اگر ملا بفهمد ما از انگور باغ وی خورده ایم ، فتوا میدهد گوشت روباه
حلال است و دودمان ما را به باد میدهد !!! با این جماعت که قدرتشان
بر / جهل مردم استوار است / هرگز درنیفت . . ای ولا .
. .

خسرو . و . مهسا شنبه 20 آبان 1396 ساعت 18:00

. درود . پس کامنت بلند بالای من کوووووو ؟؟؟؟
. برای . . امیر خان نوشته بودم .
. راستی چه عجب !!! زودتر از یارانه .
. آمدی . . غافلگیرمان کردی . .
. پس از امروز همیشه منتظرت خولهیم بود

درود
تایید شد
برای امیر خان
طرح شاد سازی دوستان بود
چشم

خسرو . و . مهسا جمعه 19 آبان 1396 ساعت 19:13 http://khane8tom.blogsky.com

. درود . امیرخان را نگه دار دو دستی هم !!! . تو از کجا
. پیدایش کردی ؟؟؟ حالا که با ما رفیق شده . ولی اگر نبود
. خیلی بی معرفتی میخاد که بما معرفی نمی کردی .
. دانش و منطق . کاری ندارم از دین می گوید یا از کفر
. فقط باید دید چه می گوید . و هر چه گفت و نوشت را
. با منطق و دانش می سنجیم . هر چند خودش دلایلی
. دارد که ما را بی نیاز از جستجو برای حقیقت بودن
. گفته هایش می کند .
........ در ضمن اگر قهری که هیچ !!!! اگر نه .........
. . . . پس کجایی گرامی ؟؟؟

درود.
دو دستی هم زورمون نمی رسه نگه ش داریم
امیر خان از دوستان بسی بسیار قدیمی هستن
هیچ دوستی رو به دوستی معرفی نمی کنم.خاطرات خوبی ندارم از این اشنا کردنا.
قهر .به چه دلیل
منتظر ادامه داستانم
میدونید جناب فیضی شما همیشه با حضورتون بهم یاد اوری کردید کاکتوس نباید خاموش باشه.ممنونم از شما

Amir پنج‌شنبه 18 آبان 1396 ساعت 10:55 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

یه لیوان چای داغ
صبح ها خیلی میچسبه!

کمک شما هم خیلی چسبید
مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد