کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

گونه ی گل


گردش رﻧﮓ و ﻃﺮاوت در ﮔﻮﻧﻪ گل

فریدون مشیری

عیدتون مبارک


نظرات 12 + ارسال نظر
Amir دوشنبه 4 دی 1396 ساعت 07:17 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

خسرو . و . مهسا یکشنبه 3 دی 1396 ساعت 13:03

. . با بهترین درودهایم .
. نقل است که شخصی ثروتمند مبلغی از پول را به سمی کشنده آغشته کرد
. و به یک موسسه خیریه اهدا کرد که بین فقرا توزیع شود تا از شر نیازمندان
. راحت شود . . . . فرماندار شهر و ٣٠ تن از نمایندگان و ٣ مسوول دفتر
. و ٧ معتمد محله و زن مدیر کل مردند . . و آسیبی به فقرا نرسید . .
این حکایت تا چه اندازه شبیه زمان حاضر است ؟؟!!. . .

درود
گرچه تلخ، اما حقیقتیست عجیب...

خسرو . و . مهسا جمعه 1 دی 1396 ساعت 14:07

. . با بهترین درودهایم . آنگاه که تولد دختری بی گناه مایه ننگ
. اعراب بود . نیاکان ما بلندترین شب سال / یلدا / شب تولد
. مینو / الهه زن / و میترا / الهه خورشید / را برای گرامی
. داشت مقام مقدس زن شب زنده داری می کردند .
. این یادگار کهن فرهنگ و آئین نیاکان ما بر همه ی ایرانیان
. در جای جای این جهان گیتایی بویژه دوستان نیک اندیش
. خجسته و همایون باد . .

بر شما هم مبارک باشه

خسرو . و . مهسا چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت 19:20

. یارانه هم دادند . اما شما نیامدی !!! ای بی بفاااااا
. با صمیمانه ترین درودهایم . جهان سوم جاییست که درآمد یک
دعانویس از یک برنامه نویس بیشتر است
جهان سوم جایی است که بسیاری از مردمانش با یک عطسه
از هدف خود دست می کشند.
جهان سوم جاییست که مردمانش حتی حوصله ۵ دقیقه مطالعه
در روز را ندارند
این جغرافیا نیست که جهان سومی بودن را تعیین می کند
آدمها هستند که آن را می سازند.
جهان سوم جا نیست
شخص است . . . .

امدم دیگر ....
درود گرانقدر
ا ز دست این جهان سومی ها

خسرو . و . مهسا شنبه 25 آذر 1396 ساعت 17:34 http://khane8tom.blogsky.com

. . با صمیمانه ترین درودهایم
. این سروده الهام گرفته از شعر فوق العاده زیبای استاد و فردوسی زمان ما جاودانه مرد دکتر بادکوبه ای میباشد.

. وقتی تو می گویی وطن من یاد زندان می کنم
. درد تن و جانم دگر با اشک درمان می کنم
. وقتی تو می گویی وطن سنگسار را یاد آورم
. گریم چو ابر پاره ای چون یاد انسان می کنم
. وقتی تو می گویی وطن اشک قلم در دست من
. خون است و من ، یاد شهیدان می کنم
. وقتی تو می گویی وطن شلاق و ظلم است و ستم
. از صورت هر حق طلب صد پنجه پنهان می کنم
. وقتی تو می گویی وطن غارت شده هر هموطن
. یارانه را بهانه ای چون کار دزدان می کنم
.وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم
. یاد جوانان وطن در بند دیوان می کنم
. وقتی تو می گویی وطن یاد از عراق و سوریه
. درخون و درخاک خفتگان ملیون جوانان می کنم
. وقتی تو می گویی وطن از ظلم و جور بی سبب
. یاد زنان بی گناه در روزگاران می کنم
. وقتی تو می گویی وطن من همچو آن شیر ژیان
. یاد قیام مردمان از بند تزویر می کنم .
....چنانچه تائید نمی کنید . لطفاً رسید این کامنت را اعلام کنید
. تا بدانم این شعر را خوانده اید . قبلاً از پاسخ شما ممنون و متشکرم . . .

درود
بسیار زیبا بود
وطن

خسرو . و . مهسا پنج‌شنبه 23 آذر 1396 ساعت 18:47

. با درودی صمیمانه . این غزل از مجموعه / من غزل مرتکب شدم /
. انتخاب و تقدیم شما . امید که مقبول افتد

. حال ما بین کز ولا هم بر کنار افتاده ایم
. ما چه کردیم چون ز چشم روزگار افتاده ایم
. آن کسانی که نبودند سال ها شایسته هیچ اعتنا
. حالیا آدم شدند و ما همی ناسازگار افتاده ایم
. آدمیت را ندانند چیست این آدم نمایان جدید
. بازی چرخ است این کزافتخارو اقتدارافتاده ایم
. ما نه از بد می کنیم یاد و نه بد گویی کنیم
. با همه نیکی چو کردیم خوش به نیکی پایدار افتاده ایم
. این همه باغ است و گل ها بی شمار ای گلرخان
. بخت بد بین کز شما دوریم و دور از یک نگار افتاده ایم
. ما ز شیرین و زفرهاد داستان ها خوانده ایم
. داستان عشق ما بود کز دوام و از شرار افتاده ایم
. این همه نقش و نگار از بازی چرخ و فلک
. خسروآ تو حال ما بین کز ولا هم بر کنار افتاده ایم
............................................

درود
بسیار زیبا غزل مرتکب شدید

Amir پنج‌شنبه 23 آذر 1396 ساعت 12:57 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

طبیعت که نقاشی های زیبای خداست

+بخاطر همه کامنت های انگیزه ناکی که میذاری خیلی ممنونم از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت دارم

زیبا و پر از احساس
خواهش میکنم
ممنون و هم چنین ارزوی بهترین ها برای شما

خسرو . و . مهسا سه‌شنبه 21 آذر 1396 ساعت 11:20 http://khane8tom.blogsky.com

. .با صادقانه ترین درودهایم . این هم انتخابی دیگر از دفتر
. اشعارم . امید که مقبول افتد .
. تو از مهد برین بودی و بر من یک نظر کردی
. بمیرم چشم مستت را مرا عمری سمر کردی
. چو در بند تو افتادم سری بر آسمان دارم
. اسیر خود به دو عالم بسی والا گهُر کردی
. زمین و آدم خاکی چو دیدند بی قراری هام
. به روی کهکشان ها هم ملائک را خبر کردی
. من از روزی که دانستم تو صیاد دلم هستی
. به پایت بست نشستم تا جوانیم هدر کردی
. گرفتی دست گوهر بار مادر از سر و رویم
. نه مادررا که بیرونم ززیرسایه سرو پدر کردی
. پس تابوت مادراز فراقت ناله ها کردم !!
. پدر گفتا گذشت مادر مرا خونین جگر کردی
. من از این کوه کن فرهاد و آن مجنون دیوانه
. چه گویم ؟ خود مرا آواره کوه و کمر کردی
. غزال کوه و دشت بگذار و شیرین این غزل بر خوان
. تو کز مهد برین بودی و بر من یک نظر کردی . .

درود
انتخاب زیبایی بود
ممنون از شما

مهساسلطانیان دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت 20:00

سلام و عرض ادب خدمت شما کاکتوس جااان...
بازهم تاخیر طولانی...عذر میخواهم....امیدوارم حالتان خوب باشد...
با تاخیر عید شما هم مبارک

سلام خانومی
ممنون خوبم
ایشالا شما هم خوب باشی
به درسا برس

Amir یکشنبه 19 آذر 1396 ساعت 23:58 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

همیشه ایام به کام باشه دوست خوبم

ممنون

خسرو . و . مهسا شنبه 18 آذر 1396 ساعت 19:39 http://khane8tom.blogsky.com

. . با صمیمانه ترین درودهایم . این غزل مسابقه ای بود بین
رفقا تازه به دوران رسیده !! ( مقصود آن زمانی که محیط
. دانشگاه را تازه مزه مزه می کردیم ) و به قولی کبک مان
. خروس که هیچ پاپ هم می خواند !!!!! . یک غزل و بیش
. از 50 / دال / که بنده با 54 / دال / برنده شدم !!!!
. من بیمار ز هجران طبیب داد کشم !
. دادی از ظلم طبیبم به فریاد کشم
. درد من عشق سرزلف تو افتاد مگر
. این چه دردیست که داد از پی بیداد کشم !!
. آه من وقت سحر دامن تو میگیرد
. دست من گیر که فریاد ز دل شاد کشم
. رخ خورشید تو در خواب همی می دیدم !!
. نور گرمی به رخ لاله و شمشاد کشم
. نیمه شب راز دل خود به مه می گفتم
. گفت دردی چو درد دل فرهاد کشم !!!
. به سر دار جفا بودم و من این همه عمر
. زین سبب داد کشم داد ز بیداد کشم !!
. دست نقاش طبیعت به من داد قلم
. نقش صیدی چه خوش تا بر صیاد کشم
. (( آنچه البته بجایی نرسد فریاد است ))
. من ز بیداد همانی که بجایی نرسد . داد کشم !!

درود بر شما جناب فیضی بزرگوار
چه جالب
این مدل مسابقه ندیده و نشنیده بودم
زیبا بود
ممنون

خسرو . و . مهسا پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 18:44

. درود . گفتیم برای نجات یک ملت در بند استبداد . کسی
. قیام نمی کند مگر خود افراد آن ملت . این حکایت را با
. دقت بخوانید . نجات آدم ها از بند افکار خرافات . آزادگی
. می آورد . . ذهن های منجمد از خرافات باید ذوب شوند
. . .
روزی روباهی به فرزندش گفت :فرزندم از تمام این باغها میتوانی انگور
بخوری غیر ازآن باغی که متعلق به ملای ده است،حتی اگر گرسنه
هم ماندی به سراغ آن باغ نرو!روباه جوان از پدرش پرسید :چرا مگر
انگور این باغ سمی است ؟ !! روباه به فرزندش پاسخ داد : نه فرزندم
اگر ملا بفهمد ما از انگور باغ وی خورده ایم ، فتوا میدهد گوشت روباه
حلال است و دودمان ما را به باد میدهد !!! با این جماعت که قدرتشان
بر / جهل مردم استوار است / هرگز درنیفت
....... و این یک حقیقت است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد