کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

برای مخاطب خاص

ﺑﻪ ﻋﻤﺪ ﺩﺍﺩ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺻﺒﺎ 

ﭼﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﮑﺮﺩ 

#عاﺭف_ﻗﺰﻭﯾﻨﯽ

بسته دیگه هر چقدر نامه نوشتم و قوربون صدقت رفتم

این بار می خوام بگم با هر دفعه فرق میکنه 

من هنوز همون جام ...همون نقطه 

من جایی نرفتم‌ که بخوام بیام پیشت 

خودت رفتی پی اگر خواستی خودت بیا 

هنوز همون انرژی منفیم و شایدم خیلی بدتر

هنوز

قلبم از اخرین حرفات درد میکنه اما به قولی

 از دوست هرچه رسد نیکوست 

پس این بار اگر خواستی خودت بیا 

من هنوز می تونم تو قلبم دوست داشته باشم 

خودت خودتو از دوست داشتنم گرفتی ...

دیشب با یه نفر مثل تو رفته بودم بیرون 

چقدر لحظه های خوب هم قدمی و هم صحبتی ازمون گرفتی 

شایدم به قول تو من گرفتم ...

کاش هیچ وقت نفهمی چیکار کردی با من 

کاش هیچ وقت عمق دوست داشتنمو متوجه نشی

می خواستم تولدت برات دسته گل بفرستم 

ولی خوب مزاحمت نشم بهتره ...

من هنوز همون جام پس این بار غرور خودت رو بسنج 

با خودت دو دوتا چهارتا بکن 

خواستی برگرد و نخواستی به قول خودت سرت سلامت .

دلت پر از ارامش رفیق 


نظرات 4 + ارسال نظر
خسرو . و . مهسا جمعه 25 اسفند 1396 ساعت 14:55

. سلام . . صدتا کامنت دارم . . یکیش پیدا نیست
. . چرا تائید نمی کنی ؟
. . .
. . . . با بهترین درودهایم .
. حس می کنم امروز ابریست
. قلم در دست های من
. و می بارد چه دل سوزانه هم آخر
. چرا از عشق تو گفتم ؟
. و او فهمیده است امشب !
. و سخت می بارد
. که میداند . . نمیآیی . . نمیآیی
. دلش بر حال من سوزد
. و می بارد چه دل سوزانه هم امشب . .
. .

درود
همه پیام ها تایید شده جز یکی

خسرو . و . مهسا جمعه 25 اسفند 1396 ساعت 14:53

. سلام . من خواب دیدم خودت را بخاطر من از برج میلاد
. پرت کردی !! و مُردی . . دلم . ی
. کمی سوخت . . ولی گفتم دوست خوبی بود !!
. کاش خواب بودم . . که دیدم آره خوابم .
. راستی وقتی میخای بری . . بمن بگو !! اونجا پارتی
. دارم

سلام
چه خواب جالبی
چشم خبر میدم اون ور کمپوتو اماده کنن

خسرو . و . مهسا دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت 16:50

. . با بهترین درودهایم
. در عصر قرون وسطی گشیشان موعظ می کردند . . بزرگترین
. نعمت خداوندی / عقل / است .
. اما . هر سُوالی دارید فقط از ما بپرسید !!! [نیشخند][نیشخند][عصبانی]
. و من از خودم می پرسم . . پس عقل خودمان به چه دردی می خورد ؟؟!! [چشمک]
. آیا باید بارکش آن باشیم ؟؟ [خنده][خنده][خنده] .
. خب اینجا هم باید بپرسیم [چشمک][خنده][خنده]

گاهی تیکه های ریزی میندازید
عقل در برابر احساس باخته متاسفانه

خسرو . و . مهسا یکشنبه 20 اسفند 1396 ساعت 20:57

. سلام . آمدی با شکلک ناراحت . و مهسا متوجه نشد
. اما . من نخواستم چیزی بنویسم . گفتم بیام اینجا
. زیرا تصور می کنم . این پست مخاطب خاص دارد .
. و تو دلگیر هستی . . و من هیچ میدانم
. ولی می نویسم . . عشق را گدایی نکن که به گدا
. معمولاً چیزی خوب نمی دهند . . امیدوارم حکایت
. تو فرق داشته باشد . . روزگارت بر وفق مرادت باشد
. . .

درود ....
شکلک برای متن کتاب بود و اعتقادات پوچی که به خوردمون دادن....
َسالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می‎کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می‎کند
شهریار
قصه چیزی که به نظر می رسه نیست
مخاطب خاص که اینجا نمیاد ولی اگر میومد بهتر از همه متوجه میشد قضیه چیه ...
اگر گذشتن از عشق انقدر راحت بود ،انقدر شاعرا تو دنیای شعراشون گم نمی شدن
این پست برای برگردوندن کسی نبود ....
به قول قمیشی
یکی و خواستی و رفته من میفهمم که چه سخته داره با خاطره بازی میگذره روزهای هفته
وسط این همه کابوس یادش ارومت نکرده ارزو کن اگه شاده دیگه هیچوقت برنگرده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد