کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

سرطان

گاهی عجیب نمیدونم چی باید بگم و چی کار کنم 

از وقتی خبر شنیدم قاطی کردم و این جور وقتا 

نای حرف زدن ندارم ،دوست دارم بمیرم 

یا بخوابم تا همه چیز تموم بشه و بگذره

چرا همیشه سنگ برای پای لنگه ...

خدا داره چیکار میکه ...اصلا کجاست ...کجا

دلم خیلی گرفته ...

تازه کوچولو خوب شده بود ...تازه بعد شیمی درمانی

داشت موهاش در میومد ...تازه همه خوشحال بودن 

تازه داشت جون می گرفت ...

مورچه کوچولو هم رفت 

بنده خدا پدر و مادرش بعد کلی دوا و درمون 

صاحب این کوچولو شدن ....

اون روز زنگ زده مورچه خونه ای بیام خونتون 

انقدر خوشحال بودم که حالش خوب شده 

یهو دیروز ...هنوز تو شوکم ...

خدایا ..........


نظرات 1 + ارسال نظر
Amir پنج‌شنبه 4 بهمن 1397 ساعت 19:37 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

از این اتفاق واقعا متاسف شدم

یک نفر دیشب مرد
و هنوز ، نان گندم خوب است.
سهراب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد