کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

صدای تیک تاک ساعت با صدای  ریزریز  باران در هم آمیخته شده 

صبح، همگام طلوع است و اهل منزل در خواب

گاهی بادی  می آید و صدای زوزه  پنجره ها را در می آورد

و گاهی صدای برخورد قطرات بر سقف بیشتر از قبل به گوش می رسد

صدای ریز ریز بیدار شدن مادر می آید که قصد نماز دارد

پرندگان هنوز در خواب هستند و لباس های شسته روی بند لبریز باران شده اند

من دلم  یک استکان چای می خواهد و کمی شیرینی و یک دل سیر

نفس های عمیق لبریز از حس باران تا بتوان امروزم زا زندگی کنم.

#کاکتوس

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran شنبه 25 اسفند 1397 ساعت 07:47 http://haftaflakblue.blogsky.com/

چه تصویرِ دلچسبی
چه متن بند رخت دارِ موش آبکشیده ای

محمد جمعه 12 بهمن 1397 ساعت 15:52

به به پس همه چی آماده‌س که..فقط کافیه نفس عمیق بکشید
حالا کی بره لباسارو نجات بده؟ کی خسته‌س کاکتوس؟ ؛))


لباسا دیگه خیس شدن.کارشون از نجاتم گدشته .مگر اینکه افتاب خانم لطف کنن نجاتشون بدن
دشمن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد