کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

پنجره


یک پنجره بود ،رو به درختی که باد آرامش را

 از برگ هایش ربوده بود...

یک پنجره بود ، رو به آسمانی که آبی تر از 

همیشه بودو ابرهایی سفیدتر از پنبه...


یک پنجره بود ،روبه خیابانی که هرزگاهی

 عبور ماشینی سکوت خیابان را به بازی

 عبور فرا می خواند...

یک پنجره بود ، روبه ساختمانی که مدت هاست

 پای رفتن ندارو و ساکنینی  دارد ساکت تر از 

موریان، هراز گاهی تنها صدای باز و بسته شدن

 دری ،سکوت مرگ بار ساختمان را می شکند ...

یک پنجره بود، روبه پرندگانی که آزاد می خواندند

 موسیقی زندگیشان را ...

یک پنجره بود...یه همدم ...برای زنی که در سکوت، 

از لابه لای کر کره های توری پرده ،نظاره می کرد هر 

انچه که بیرون از خودش جریان داشت را.

# کاکتوس

 ۹۸/۱/۲۱

نظرات 4 + ارسال نظر
Amir چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 21:45 http://mehrekhaterat.blogsky.com

چجور پنجره ای هست ؟؟؟

پنجره که از این کشویی ها
پردشم از این توریا که با یکم جابه جا شدن
نور تنطیم میشه کرد
http://linodesign.ir/product/دوبل/
تقریبل این جوری

Baran یکشنبه 25 فروردین 1398 ساعت 19:33 http://haftaflakblue.blogsky.com/

چشم.با سر می خورم به درخت،بلکم مخم از تابی دربیاد و
شمام یه دل سیر بخندین و
ریسه طور بشین
گوش نامحرم کر،که نشنوه خنده تونه و
یهویی برف نازل نشه


شی حواسه جمع هکن؟
تی حواسه جمعِ کُن ؟همین منظور تون بود؟تی حواسه خئوب جمعه کُن!ایکن مامانم


دلت شاد و
لبت خندون

حالا شدی دختر خوب
یعنی حواستو جمع کن

Baran یکشنبه 25 فروردین 1398 ساعت 09:14 http://haftaflakblue.blogsky.com/

اول اینکه،
اینو باید از عارف بپرسین.اون خونده

منظور از سر به هوا بودن این بود که،یهویی <-- سرم رو بالابگیرم و
میون شاخه برگ ها،آسمون نگاه کنم.وهمزمان گفته های شما رو بشنوم.وحواستون باشه که به درخت نخورم و
به موقع بازوم و
بگیرین و
از اثابت به درخت و
تیربرق و
چال چوله؛ درامانم بدارین
باتشکر

مور فقط مورِ پدرسوخته ی درخت گردو.تپل وبداخلاق و
گاز گیر
همین جور سرشو میندازه پایین و
میره تو یقه مردم

اول اینکه اها نشنیده بودم
دوم اینکه
بهتره بخوری به درخت یکم بخندیم
والا این ادا ها چی چیه
دستمو بگیر مواظبم باش
تشکر لازم نیست
شی حواسه جمع هکن
پدرسوخته خیلی باحال بود

Baran جمعه 23 فروردین 1398 ساعت 18:10

اول اینکه؛
پنجره بدون تو دورِ اَزم

یک پنجره بود ؛تصاویر ومتن عالی بودن
که باد آرامش را از برگ هایش..،
(انگار داره قلقلک شون میده)
یک پنجره بود؛در سکوت خیابان و
سایه سار درختانش قدم زدن و
سربه ها بودن؛ دلم خواست

پ.ن؛
ساکت تراز موریان

#کاکتوس

اول اینکه
چه حرفا
خواهش میکنم
به نکته قلقلک دقت ننموده بودم
جالب بود
سربه هوا بودن ....نوچ نوچ نوچ
بیا بریم قدم بزنیم خوب
امروز
یکی از این مورا اومد تو اتاقم
خیلیم مور نبود بیشتر شبیه ملخ بود
ادا مورا رو در میاورد
میگه عه شما کی اومدید اینجا
فکر میکردم دیگه کسی نمیاد اینجا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد