کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

فراخوان

او ماه را به بازی دیدار فراخوانده بود

یا ماه او را به وعده گاه همیشگی کشانده بود؟!!!

جیرجیرک ها لحطه ای سکوت نمی کردند 

تک و توک ستاره هایی دور تا دور ماه را گرفته بودند

باد، پرده را به بازی رقص و آواز گرفته بود

درخت انگور عزادار برگ های  بی موقع حرص شده بود 

صدای راه رفتن مارمولکی خش خش عجیبی در دل باغچه 

به راه انداخته بود 

ماه ....ماه...ماه...

نگاه ...نگاه...نگاه...

چه می خواست بگویید که چنین بی پروا دایره وار می درخشید 

انقدر خیره به ماه بود و انقدر ماه خیره به او

که همه چیز جز ماه از نظرش محو شده بود 

ماه لب به سخن گشود ...

دیوانه شو ...دیوانه شو

برگ انگور لرزید ...آواز جیرجیرک ها کمی خشن تر شده بود 

ستاره ای در دوردست درخشید و گفت و گوی میان آن دو را

شکست ....

ماه باز گفت : دیوانه شو ...دیوانه شو 

چشمانش را بست و پا در وادی دیوانگان گذاشت 

از دور دست صدای زوزه های گرگی به گوش  رسید.

#کاکتوس


نظرات 5 + ارسال نظر
Amir چهارشنبه 29 خرداد 1398 ساعت 18:18 http://mehrekhaterat.blogsky.com

این چند شب باران بانو خیلی به دیدن ماه میره ، البته تنها نیست ها ،

دیشب با پسر خاله جان نشستیم ببینیم که کسوف کامل چه تاریخ هایی بوده و وقتی با برنامه نجوم استلاریوم به اون تاریخ می رفتیم متاسفانه ندیدیم که ماه کامل بتونه جلوی خورشید رو بگیره و زدگی داشته

خودت چطوری ؟ خوبی؟

از دست این ماه
ما شا الله به این حوصله
گفته بزار کمی نور به این بنده ها بتابه شاید یه روزی درست بشن
خوبم ،شکر
دارم تلاشمو میکنم

Baran چهارشنبه 29 خرداد 1398 ساعت 10:15 http://haftaflakblue.blogsky.com/

فدای لپ قرمز شماچشم تون بی بلااااااااا

:

Baran دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 23:54

آره.اون ستارهِ مشتریِ منم دیگه.
یعنی گفتن،ستاره ماه تولدت مشتری و
اون بر احوالاتت
آفرین.لطفا باز هم بنویسین


چه عالی
چشم
تا که بخت یاری کند و ماه و فلک همراهی

Baran دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 17:19 http://haftaflakblue.blogsky.com/

ومن ماه را دیشب در آسمان دیدم و
برایش دست تکان دادم و
صدایش کردم؛
هی ماه.بای بای
سلام!.بای بای
چطوری عزیز م؟بای بای
همین جور مرا نگاه کردو
ازچهره اش می شد فهمید،
که خواست بگوید؛
این دیوانه کیست؟
لبخندم گرفت.
برایش دست تکان دادم و
کودکان درونم گفتن؛
برایش بوسه ی راه دور بفرست.
دوتا از آن آبدارهایش را فرستادم و
گفتم؛یکی از جانب من.یکی هم کاکتوس.
بوسه ی ماجان به ماهِ تابان دیشب.
ایکن اون ترانه ی بزن غلطی اطلسی ها را ...بوسه ی ما.بوسه ی ما
وماه لبخندش گرفت.گفتم،عزیزم.فدای آن لبِ شکر خندت
گفتم؛
دیوانه ام
دیوانه ام
وماه قهقه اش گرفت



سلام بر شما کاکتوس جانِ جانانم❤❤❤❤
این پست تون از سری پست های دلچسب بود.ومن دیشب،وقتی که ماه تابان هویدا بود.به یاد تان بودم.وجدا برایش دست تکان دادم و....

ممنون بابت این پستِ پُر تصویر

چندشبه کارم شده برم تو حیاط و ماه نگاه کنم
یه حس عجیبیه .... دیشب اومد و رو دوشم یه کت انداخت و رفت پیش ماه ... خیلی بهش احتیاج داشتم‌.یه حس لطیف
چه باحال نوشتی
سلام و بوسه و ....من میگم ماه حواسش پرت شد نگو ستاره تو بودی دختر شیطون...
سلام برشما عزیز دل ،سلام از ماست
مرسی به یادم بودی
واسه یکی از استادام فرستادم میگه مثل تصویر محرکه
دارم خودمو مجبور میکنم باز بنویسم :

Amir دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت 09:49 http://mehrekhaterat.blogsky.com

سلام
اون ستاره هه ، هرمز( مشتری ) بود که دیشب با اقمارش داشت میرفت که مهمون ماه بشه

دیشب تمام اینها اتفاق افتاد
عالی بود

سلام
عه پس اون بود
امشب شاید چیزای بیشتری هم اتفاق بیوفته
هر شب کلی اتفاق ریز و درشت که ما بیخبریم ازش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد