کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

دنیای کفش ها


نگاه می کنم ، نگاه می کنم و نگاه  

 ناگهان نگاهم گره می خورد به کفش ها  

کفش هایی که کف خیابان را لمس می کنند

و بعضی به آهستگی و بعضی خیلی سریع از آن دل میکنند .

 تعدادی با دوستان خود و اکثرا به تنهایی قدم برمی دارند ...

تعدادی خوشحال ...تعدادی خسته ... تعدادی رنگ پریده ...‌‌ 

گاهی برق یک کفش در میان خیل جمعیت نگاهم را می رباید 

و سر که بلند میکنم ظاهری آراسته و تنی تنومد می بینم...

 گاهی کفشی از هم مصاحبتی با شلواری احساس کلافگی

 می کند و گردهای نشسته بر روی کفشی ، خستگی و بی محبتی

 را فریادمی زنند .... گاهی کفشی رنگارنگ در میان تمام سیاهی ها

خود نمایی می کند و گاهی صدای سوت های کفش تازه راه افتاده ای

تمام هوش را به خود می خواند و لبخندی بر دل می نشاند ... 

گاهی چادری مدام بر سر کفشی می کوبد ... 

و گاهی صدای تق تق کفش پاشنه بلندی سکوت سنگفرش را

 می شکند ... گاهی بندی بالای سر کفشی تاب می خورد با لبخند ...

گاهی کفشی سرگردان میان دو مغازه تاب می خورد در پی یافتن چیزی...

 گاهی کفشی مدت ها منتظر است و منتظر است و منتظر در 

گوشه ی خیابان ... گاهی کفشی کنار صندلی ارام میگیرد تا 

کسی بنشیند و از دید او کفش ها را برانداز کند.

 # کاکتوس


نظرات 8 + ارسال نظر
Baran شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 23:32 https://haftaflakblue.blogsky.com/

من که شما رو ندیدم.درکنار همین تصویر بودم.همین شلوار همین کفش .همین جور سربه زیر،رفتیم و
به سنگ مزار رسیدیم.شسته و خیس بود.گلها به گمانم شم دونی بودن؟صورتی؟یاکه قرمز یادم نیست.
سکوت بود بین مون.حالمون روبه خوب شدن بود.خوب؟مثلا سبک شدن.مثلا انگار آدم بره پیش بزرگی حالش خوب شه.نپرسیدم کیه و کجاست .نتونستمم بخونم.دلمم نخواست بپرسم.بعد یهو تبلت دستم بودو
رمز وبلاگ رو زدم و
خواندم،
بعدا راجبش برات توضیح میدم!
بعد یهو از خواب پریدم و
آمدم وبلاگ.هرچه گشتم.اون کامنت نبود.وفهمیدم خواب دیدم.همه اش همین بود بخدا

مرسییییی
خیلی جالب بود

Baran دوشنبه 30 دی 1398 ساعت 13:08 http://haftaflakblue.blogsky.com/

خاطر تون جمع؛شما با محبت هاتون جبران کردین
خوشحالم که دوست داشتین

Baran یکشنبه 29 دی 1398 ساعت 20:13 http://haftaflakblue.blogsky.com/

http://s7.picofile.com/file/8385402726/%DB%B2
البته که به پای تصاویر شما نمی رسهاین تصویر منو یاد شما انداخت و خواندم،
بسم الله نور،
بسم الله نورِ علی نورکاکتوس عزیزم

عالیییییی بودعالیییییییی
مرسییییییییییی
امیدوارم بتونم جبران کنم

amir شنبه 28 دی 1398 ساعت 09:01 http://mehrekhaterat.blog.ir/

دیدگاهت قشنگ و درسته

مرسی
فکر کردم دیگه نمیاین اینجا

amir شنبه 28 دی 1398 ساعت 09:01 http://mehrekhaterat.blog.ir/

#کاکتوس
#کفش

+برداشت آزاد

ازاده ازاد

amir شنبه 28 دی 1398 ساعت 08:20

لایک به کفش ها

Baran یکشنبه 22 دی 1398 ساعت 10:13 http://haftaflakblue.blogsky.com/

کفش تون از تمیزی برق می زنه جانم
والبته،شلوارتون
امیدوارم با همین کفش ها،کلی قدم بزنیدو
بهتون خوش بگذره...
بله،امیدوارم...
ممنون از شما،که دل نشین نوشتین و
هستین

مرسی عزیزم
ان شاءالله کنار همم قدم بزنیم

Baran چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 19:08 http://haftaflakblue.blogsky.com/

اوووووووم
چه تصویر قشنگی.برگ های هه نار.شلوار خوش رنگ.کفش تمیزی که انگار<-به دور بین لبخند زده

نگاه می کنم،
نگاه می کنم ،...
من ام همیشه به کفش های آدم ها نگاه میکنم.گاهی خودشون متوجه نگاهم میشن،لبخند میزنن و
گاهی منم همین طور
میدونی کاکتوس جان؟دوس دارم یه روز کاریِ واکسی ها رو تجربه کنم.یعنی برم کنار دختربچه،یا پسربچه ی واکسی ای بنشینم،ببینم چقدرمیتونم کارکنم!هفته قبل یه برس جنس خوب هدیه گرفتم.با دوتا واکس سیاه و
صورمه ای
متن و تصویر پست،به دلم نشست و
دوست داشتم و
دارمت


اینجوری که ازش تعریف کردی دلم واس کفشم‌تنگ شد رفتم دوباره تمیزش کردم
بعضی کارا رو باید تجربه کرد ...امیدوارم به زودی بتونی این کهرو تجربه کنی
چقدر عالی که به دل نشست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد