کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

خیال پشت پلک ها


درمیان رفت و امد ابرها از مقابل خورشید ، هوا روشن و تاریک می شد

و برای لحظه ای گرما و بعد سیاهی سنگین پشت پلکها ....

باد می وزید و سوزی با خود می آورد

پیشانی، اسیر سرما شده بود

  قطره ای از ناودان میچکید و ارامش فضا را در هم میشکست ...

لحظه ای قطاری با صدای سهمگین،

بی توقف عبور کرد و ریل ها را به لرزه انداخت...

انگار هنوز تکه ابری مقابل خورشید ایستاده است ...

مدت زیادیست که سیاهی پشت پلک ها همچنان باقیست ...

پرنده ای اواز می خواند ...

مسافران کم کم از راه میرسند و انتظار در پیش میگیرند ...

همچنان نشسته ام و با خود می اندیشم ...

این تکه ابر ایا عاشق خورشید شده است که خیال گذر از ان را ندارد ...

یا به سان کودکی خردسال که هویتش را می جوید

در مقابل خورشید بانو قدعلم کرده است؟!!!

قطار دیگری از راه میرسد ....

مسافرانی که تماما عجله دارن

روزنه هایی از نور که ارام ارام از پشت پلک ها قابل دیدنست

و حضور یک لبخند

# کاکتوس


نظرات 2 + ارسال نظر
سید محسن چهارشنبه 16 بهمن 1398 ساعت 01:56 http://telon4.blogfa.com/

درود بر شما---با کلام تابلوی زیبائی ترسیم کرده اید--ولی خودتان در آن لحظات باید حال و هوای خاصی بغیر از پیشانی سرد داشته باشید.البته پیشانی سرد میتواند کنایه از انجماد فکری هم باشد ولی با توجه به جملات مثبت و نقش انتظار و عجله فکر نمی کنم سردی پیشانی معنی پنهان هم داشته باشد...ولی خدائیش صبح ها که از ایستگاه کرج میرفتم تهران سردی پاها امانم می برید---موفق باشید

درد...
نه واقعا سرد بود
کرج که واقعا سرده
یعنی در مترو کرج باز میشه انگار وارد عصر یخبندان شدی
ممنون از حضورتون

Baran چهارشنبه 9 بهمن 1398 ساعت 21:13 http://haftaflakblue.blogsky.com/

....حضور یک لبخند
چقدر این پست و
تصویر رو دوست داشتم
چقدر دوست داشتنی به تصویر کشیدین
یعنی همون قدر که شعر"مسافر"سهراب قشنگه و
دوستش دارم،
این پست تونو همون قدر قشنگ و
دوستش می دارم...
خیلی ممنون تون

خداروشکر
ممنون
منم شما رو دوست می دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد