نمی دونم چه بلایی داره
سر جسمم میاره
به هوای شفای روحم ...
پانوشت :
خدایا منو به حال خودم رها نکن .
... ......
خوب جونم براتون بگه :
پنج شنبه بعد از ظهر راه افتادیم به سمت مقصد ...
تو راه قبل از اینکه ابادی تموم بشه نگه داشتن تا
خرید ا رو انجام بدن .ما هم از فرصت استفاده کردیم
و یه چایی بسیار خوشرنگ در استکانی بسیار زیبا
میل کردیم .خوب اینم بگم که چشممان این استکان
را گرفت و با اینکه صاحبش سه تا از ان ها بیشتر
نداشت ،دوتایش در سفر از دست رفت .........
در اخر سفر من استکان قید شده را از ایشان گرفتم ...
هوووورررررررررررررررررررررا ااااااااا
ادامه مطلب ...