غریب شبیست امشب ...

میدونی که امشب من برای چی اومدم اینجا؟!!
اومدم تشکر کنم، برای فداکاریت..
یا گلایه کنم،
برای همه سالهایی که زندگی نکردم..
نفس کشیدم، زنده بودم...
اما زندگی؟!!!

نه .....

خاطره....

این دست و اون دست میکنم ...

با خودم کلنجار می روم ....

باز سیستمو روشن میکنم ومیشینم

پاش و باز با خودم فکر می کنم چی

بنویسم که به قانون زمین بر نخورد ...

دل تنگی ....

دل‌تنگ ِ دل‌تپیدن‌ام . که دل ِ آدم بتپد برای کسی .

از آن دل‌تپش‌هائی که پشت ِ آدم راگرم می‌کند

برای زندگی .

خیلی سخت است آدم دل‌تنگ ِ دل‌تپیدن باشد

ولی نشود که بشود. وقتی‌ آدم دیگر دل نداشته

باشد. که دل‌اش مُرده باشد. مثل کسی‌که

پشت‌گرمی پدرانه بخواهد،امّا دارد

غبار ِ سنگ ِ مزاری را با اشک می‌شوید ...

فرشید فرهادی

فریاد....

پانوشت:

هر چه می خواهد دل تنگت بگو

پست آزاد

خواب زده !!!

جونم براتون بگه چند شب پیش، بسی خسته

 بودیم و کمی زود به بستر خواب رفتیم ....

خوب فکر کنم یکی دو ساعتی گذشته بود که

چشمتون روز بد نبینه .....