کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

ساعت!!!


گویا ساعتم خوابش برده است

اما نه ....صبر کن ...
بعد از رفتنت انقدر بارید
ثانیه ثانیه نبودنت را
که قلبش از حرکت، ایستاد .
کاکتوس


پانوشت:

میگم استاد عکس چطوره

میگه :

بد...

میدونم عکس خوبی نیست

ولی من دوسش دارم...


غریب شبیست امشب ...

میدونی که امشب من برای چی اومدم اینجا؟!!
اومدم تشکر کنم، برای فداکاریت..
یا گلایه کنم،
برای همه سالهایی که زندگی نکردم..
نفس کشیدم، زنده بودم...
اما زندگی؟!!!

نه .....


 

ادامه مطلب ...

خاطره....



این دست و اون دست میکنم ...

با خودم کلنجار می روم ....

باز سیستمو روشن میکنم ومیشینم

پاش و باز با خودم فکر می کنم چی

بنویسم که به قانون زمین بر نخورد ...



  ادامه مطلب ...

دل تنگی ....


دل‌تنگ ِ دل‌تپیدن‌ام . که دل ِ آدم بتپد برای کسی .

از آن دل‌تپش‌هائی که پشت ِ آدم راگرم می‌کند

برای زندگی .

خیلی سخت است آدم دل‌تنگ ِ دل‌تپیدن باشد

ولی نشود که بشود. وقتی‌ آدم دیگر دل نداشته

باشد. که دل‌اش مُرده باشد. مثل کسی‌که

پشت‌گرمی پدرانه بخواهد،امّا دارد

غبار ِ سنگ ِ مزاری را با اشک می‌شوید ...

    

فرشید فرهادی